15 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 55

3.8
(4)

 

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥

 

#پارت_55

” میدونم دلتنگی، اما عجله نکن خانومی!

به زودی شرایط ملاقاتمون رو بهت میگم و خیلی زود همدیگه رو می‌بینیم! ”

 

 

چشمام رو تو حدقه چرخونده و گوشی رو به جای اولش برگردوندم.

 

 

این بار فکر و خیال های دیگه ای ذهنم رو درگیر کرده بود، اما خیلی زود به دنیای رویا رفته و بی‌خیال همه چیز های عجیب اطرافم شدم.

****

 

****

 

 

 

حدود یک هفته از سفرم گذشته بود.

 

تو این مدت هیچ خبری از دایان نبود و بجاش تقریبا هر روز، با مزاحم همیشگیم مکاتبه داشتم!

 

 

هر روز پیام های مختلفی ازش دریافت می‌کردم و گاهی جوابش رو هم میدادم.

 

 

به هرحال گوشتم زیر دندونش بود و باید حسابی به سازش می‌رقصیدم!

 

 

تو دفترم مشغول مطالعه پرونده یکی از موکلام بودم و نکات مهمش رو یادداشت می‌کردم که، صدای پیامک گوشیم بلند شد.

 

با لمس صفحه اسکرین گوشی، پیام رو از رو نوتیف خوندم.

 

 

” میخوای کمی بازی کنیم خانوم وکیل؟! ”

 

 

” من برخلاف شما بیکار نیستم دوست عزیز؛ وقت کافی هم برای بچه بازی ندارم! ”

 

” الان تایم ناهارته عزیزم!

دیگه کار بسه، یکمم به خودت برس. ”

 

نگاهی به ساعت انداختم.

ساعت عدد یک و نیم ظهر رو نشون میداد.

 

کی یک و نیم شده بود که من متوجه نشدم؟!

اینقدر تو کار غرق شده بودم که حتی متوجه سر و صدای معدم هم نشده بودم.

 

یکم دیگه هم تو دفتر نشستم تا پرونده رو تموم کنم.

کمی بعد دوباره صدای گوشیم بلند شد.

 

” با من لج میکنی یا با شکمت خوشگله؟ ”

 

” با شکمم!

یکم پرو شده و تو همه مسائلم دخالت میکنه، میخوام بهش یاد بدم که دیگه تو مسائلی که بهش مربوط نیست، فضولی نکنه! ”

 

 

وقتی جوابی نداد تعجب کردم.

 

اصولا همیشه یه جواب درست حسابی، واسه طعنه و کنایه هام داشت!

 

شونه ای بالا انداخته و دوباره به کارم برگشتم.

هنوز ده دقیقه هم نگذشته بود که تقه ای به در زده شد و پشت بندش، رستمی وارد دفتر شد.

 

 

 

 

 

 

 

– جانم خانوم رستمی؟

 

دستش که یه ساک کاغذی بود رو بالا اورد و حینی که به میزم نزدیک میشد، گفت:

– اینو یه پیک موتوری تحویل داد گفت غذاییه که سفارش دادین!

 

– غذاییه که سفارش دادم؟؟

اما من که چیزی سفارش ندادم!

 

پشت چشمی نازک کرد و جواب داد:

 

– من دیگه نمی‌دونم تابش جون حتما یادت رفته!

اخه نه که پرونده های سنگین و مهمی رو دستته، حواست هزار جا هست.

دیگه فراموشی هم طبیعیه!

 

عینک دور مشکیم رو از چشمام در اورده و با خنده نگاهی به سر تاپاش انداختم.

 

حسادت وکیلای دیگه رو میتونستم درک کنم، اما یه منشی ساده رو؛ حقیقتا نه!

 

– خانوم رستمی شما وکالت بلدی؟

 

– نه؛ چطور مگه؟!

 

– اخه مثل اینکه جای شما رو اشغال کردم!

میخواین من بلند شم شما بشینین و پرونده های مهم و سنگین رو هم شما بردارین!

 

کمی دست پاچه شد.

 

– نه تابش جون این چه حرفیه؟!

فقط من نگران خودتون بودم که اینقدر فشار کاری روتونه.

 

لبخندی زده و جواب داد:

– به نظرم شما بیشتر نگران موقعیت شغلی خودت باش عزیزم!

مثل اینکه کارت خیلی سبکه که وقت این خاله زنک بازی هارو داری!

 

انگار متوجه تهدیدم شد که فوری عذرخواهی کرده و از اتاق خارج شد.

 

شاید روابطم با مجد کمی شکراب شده بود، اما همه می‌دونستن که هنوزم میتونم رو انگشتم بچرخونمش!

 

به هرحال تنها زن موکل شرکت، یه سری مزایا هم برای خودش داشت دیگه!

 

ساک رو جلوتر کشیده و ظرف آلومینیومی غذا رو ازش خارج کردم.

کاغذ زرد رنگ روش رو برداشته و خوندم.

 

” هرچقدر که تو به فکر خودت نباشی، من هستم.

این وعده هم مهمون من! ”

 

یه برگه تایپی بود مثل همیشه!

نگاهم به پایین صفحه افتاد.

 

” پ ن: حالا میتونیم بازی کنیم؟! ”

 

هنوز جمله رو تموم نکرده بودم که پیامکی برای گوشیم اومد.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۵۳۷۱۸۵

دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از…
127693 473 1

دانلود رمان راز ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی…
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۱۴۰۲۴۳۳۱۴

دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی 5 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره…
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
IMG 20230123 235130 203

دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۵۸۳۸۵

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در…
IMG 20230128 233708 1462 scaled

دانلود رمان ضد نور 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترانه
ترانه
10 ماه قبل

چقدر از این دختره من بدم میاد !
از همه طلبکاره پررو
جالبه همه هم ازش عذرخواهی میکنن در جواب پررو بازیاش
یه دختر بی تربیت و عقب افتاده

دیانا
دیانا
10 ماه قبل

ننه قرارشد یک رمان جدید بگذاری پس چی شد؟

بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
10 ماه قبل

چرت و پرت 😕😠حداقل کم نذار لامصب ای تو روحت

~_~
~_~
10 ماه قبل

مثل همیشه کم و چرت

فائزه
فائزه
10 ماه قبل

چرا انقدر دیر به دیر پارت میذارید
خسته شدم

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

ندا بانو اصلا ازت انتظار همچین پارت کوتاه و چن روز یه بار رو نداریم گلم

camellia
camellia
10 ماه قبل

ببخشید یادم رفت تشکر کنم.🤗ممنونم.🙏

camellia
camellia
10 ماه قبل

میدونم که تاثیر نداره😅,ولی خیییییییئلی کمه خو😥

camellia
camellia
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

دستتون درد نکنه😘. میشه شما اگه که به نویسنده دسترسی دارید,بگید,لطف کنه و یه کم دست و دل باز تر پارتا رو بنویسه?.”رمان کور” شدیم به خدا.😥البته اگه براتون مقدوره,لطف میکنید بهشون انتقال بدید.🙏شاید تجدید نظر کرد🤗

بانو
بانو
10 ماه قبل

مرسی ندا جون💐😘

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x