رمان آتش شیطان پارت 59

4
(5)

 

 

 

 

 

 

– من هنوز زندم و اجازه به هیچ احد و ناسی نمیدم که اینطوری به زن و بچم بی احترامی کنه!

دفعه دیگه ای که اون وحید بی‌شرف خواست از این غلطا بکنه، بهش بگین حتما حواسش باشه که ذهنش حتی از ده فرسخی دختر منم رد نشه!

امثال این پسر و داماد شما لیاقت واکس زدن کفش های تابش رو هم ندارن، چه برسه به همسری!

 

 

کمی به سمت خاله خم شد و با همون خشم، تو صورت وحشت زدش، غرید:

– شما هم حواست باشه که موقع صواب کردن یه وقت کباب نشی، چون من استاد این کارم!

 

کمرش رو صاف کرد و این بار با صدای بی خیال و مصنوعی ای، گفت:

 

– شنیده بودم وحید تو شرکتش به مشکل خورده و لب مرز ورشکستگیه!

 

مکثی کرد تا تاثیر حرفاش رو بیشتر کنه:

– مطمئن میشم که کسی کمکش نکنه، تا یاد بگیره از این به بعد لقمه اندازه دهنش برداره!

 

صورت خاله فرقی با سفیدی دیوار نداشت و چشماش دیگه از این درشت تر نمی‌شد.

 

با تته پته گفت:

– آ….آقا..حامد…

 

حامد حرفش رو برید و حینی که بوسه ای به شقیقم می‌کاشت، با صدایی که صد و هشتاد درجه عوض شده بود و غرق لطافت بود، گفت:

 

– با مامانت برین حاضر شین عزیزم.

من تو ماشین منتظرتونم.

 

به سرعت دست مامانی که عجیب سکوت کرده بود و گرفته و به سمت اتاق نفس بردم.

 

حالا کاملا آروم شده بودم، چرا که حامد خاله رو خوب سر جاش نشونده بود!

 

دامادی که اینقدر پزش رو میداد و حلوا حلواش می‌کرد در شرف ورشکستگی بود؟!

از این بهتر پوز خاله به خاک مالیده نمی‌شد.

 

تو چهره مامان ناراحتی موج میزد که کاملا بهش حق میدادم!

بهر حال خواهرش بود و چاقوی لای استخوون!

 

باهم حاضر شدیم و بی توجه به هیچ کس، به سمت خروجی خونه رفتیم.

 

لحظه آخر نفس رو دیدم که با قیافه ای مبهوت علت رفتن یهوییم رو جویا میشد.

 

بهش گفتم بعدا باهاش حرف میزنم و تعریف می‌کنم ماجرا رو و الان بهتره که به مامانش یه سر بزنه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تو ماشین همگی سکوت کرده بودیم.

از رانندگی حامد میتونستم متوجه بشم که هنوز عصبانیه.

 

ناگهان راهنما زد و کنار یه سوپر مارکت نگه داشته و پیاده شد.

 

می‌خواستم سر صحبت رو با مامان باز کنم و کمی آرومش کنم، اما واقعا نمی‌دونستم چی بگم.

 

خاله جوری وقیحانه برخورد کرده بود که جای هیچ دفاعی نذاشته بود!

 

بالاخره حامد با سه تا بطری آب برگشت و دوتاش رو به من و مامان داد و یکیش رو هم خودش سر کشید.

کمی آب به گلوی خشک شدم رسوندم.

 

حامد کامل به سمت مامان چرخید و نگاهی به صورتش انداخت.

 

دستش رو گرفت و بعد از اینکه بوسه ای روش کاشت، گفت:

 

– خیلی معذرت میخوام که تو مسائل خانوادگیت دخالت کردم عزیزم، اما وقتی اومدم گوشیم رو ازت بگیرم و حرفاش رو شنیدم، واقعا نتونستم خودم رو کنترل کنم.

 

مکثی کرد و سرش رو بیشتر به مامان نزدیک کرد:

– اگه تو بخوای فردا زنگ میزنم از خواهرت هم عذرخواهی می‌کنم.

 

مامان دستی روی گونه مردونش گذاشت و با صدایی لرزون ” حامد ” یی زمزمه کرد.

 

بدون فوت وقت خودش رو تو آغوش حامد انداخت.

از لرزیدن شونه های ظریفش فهمیدم که داره گریه می‌کنه.

 

حامد آدم بود یا فرشته؟

الان داشت از مامان بابت دخالتش و بی احترامی به خاله عذرخواهی می‌کرد!؟

 

مامان سرش رو از روی شونه هاش برداشت و اشک هاشو پاک کرد.

 

بوسه ای رو گونه حامد کاشت و گفت:

 

– خانواده من تویی!

نبینم دیگه این حرفو بزنی.

من دیگه همچین خواهری نمی‌خوام!

الان فقط و فقط تو و تابش برای من اولویت دارین.

نمیذارم کسی اذیتتون کنه، حتی اگه مجبور بشم قید خواهر خودم رو میزنم، اما نمیذارم دیگه حسی که امشب تجربه کردین رو بکنین.

 

 

سپس به عقب برگشت و دستش رو به سمتم دراز کرد.

دستم رو تو دست مادرونش گذاشته و فشاری محبت آمیز بهش دادم.

 

بالاخره حامد دوباره ماشین رو راه انداخت و اول من رو به خونم رسوند.

 

وارد خونه شده و برای خودم چیزی گرم کردم تا بخورم.

هرچی حامد برای شام اصرار کرد، قبول نکردم و گفتم ترجیح میدم زودتر بخوابم.

 

داشتم برنجی رو که نمی‌دونم از کی تو یخچال مونده بود رو گرم می‌کردم و کنارش نیمرو می‌پختم که صدای پیامک گوشیم بلند شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشمام رو با حرص روی هم فشردم.

امشب به اندازه کافی اعصاب خوردی و درام داشتم که الان دیگه حوصله هیچ مزاحمی رو نداشته باشم.

 

گوشیم رو از روی کانتر برداشتم.

” مطمئنی حامد همون فرشته ایه که فکر می‌کنی؟ ”

 

چشمام رو تو حدقه چرخوندم و تایپ کردم:

” اول دایان حالا حامد!

کی میخوای دست از تخریب اطرافیان من برداری؟ ”

 

” دایان!

فکر میکردم هنوز برات محبه!

محب چه زود دست بکار شده و خودش رو دایان کرده! ”

 

” اینش به خودمون مربوطه ”

 

” باشه بیبی!

نتیجشم خودت میبینی

اما بعدا نگی من راجع به دایان و حامد بهت اخطار نداده بودم! ”

 

با ذهنی درگیر مشغول غذا خوردن شدم.

این بشر اکثر حرفاش درست بود.

نکنه در مورد حامد هم درست بگه و اون آدمی که نشون میده نباشه!

 

سرم رو به اطراف تکون دادم تا این افکار مزخرف رو از ذهنم بیرون کنم.

 

هرکاری هم که می‌کرد، نمی‌تونست رابطه منو و حامد رو خراب کنه!

 

***

 

تو دفتر مشغول خوندن چند پرونده جنایی که بایگانی شده بودن، بودم.

 

از مجد خواسته بودم دسترسی به پرونده های بایگانی رو بهم بده.

 

میخواستم کیس های مشابه با پرونده دایان رو پیدا کرده و مطالعشون کنم.

 

اکثر کسایی که همسرشون رو به قتل رسونده بودن، انگیزه ای مشابه با دایان داشتن، ” خیانت “!

 

برای پرونده دایان هم نمی‌تونستم از همچین انگیزه بزرگی، چشم پوشی کنم.

 

اما دلایل و شواهد بی گناهی دایان، خیلی بیشتر از دلایل گناهکاریش بود!

 

پرونده ای که داشتم می‌خوندم مربوط به مردی بود که وقتی خیانت همسرش رو می‌فهمه، اونو با ۱۲ ضربه چاقو به قتل میرسونه و بعد خودش رو می‌کشه.

 

پرونده بعدی هم مردی بود که سر زن خیانت کارش رو کامل بریده بود و بعد تسلیم پلیس شده بود.

 

همه پرونده ها مربوط به مردایی بودن که تو دادگاه اعتراف کرده بودن ” یه لحظه خون جلوی چشماشون رو گرفته و نتونستن خودشون رو کنترل کنند. ”

 

اغلب این مدل پرونده هایی که قاتل تو یه لحظه عقلش رو از دست میده و دست به قتل میزنه، خیلی راحت میشه رد قاتل رو پیدا کرد.

 

چون اکثرا از خودشون اثر انگشت بجا میذارن.

یا اگه خیلی باهوش باشن و اثر انگشت و آلت قتاله رو مخفی کنند یا از بین ببرن، باز هم سرنخی باقی میمونه که پلیس هارو بهشون برسونه.

 

پرونده های پیچیده ای که وقت گیرن و دیر حل میشن، اصولا مربوط به قتل های برنامه ریزی شدن!

 

قتل هایی که قاتلش با فکر و برنامه دست به قتل میزنه و همه سرنخ هارو از بین میبره، یا جوری میچینه که پلیس رو بیشتر گمراه کنه.

 

جوری که گاهی هیچ وقت قاتل اصلی پیدا نمیشه و پرونده مختومه اعلام میشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20231120 000803 363

دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار 4 (2)

1 دیدگاه
    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۳۵۰۰۹۵

دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۲۰۷۴۴

دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و …
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۴ ۲۳۴۱۰۸۰۰۸

دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی 4.5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…  …
IMG 20240530 001801 346

دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری 3.1 (37)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی.…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۰۵۳۰۳۳۸۰۹

دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این…
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Varl -
Varl -
10 ماه قبل

ببینید کجای رفتارتون اشتباست، که مردم به جای انتقاد از نویسنده از کامنت شما این‌کارو می‌کنند. چون ما خواننده های رمان‌ هستیم و خودمون منتظر یک آثار هستیم ولی دلیل نمی‌شه توهین کنیم!
و این جا فضای مجازی عمومیه، هرکسی قابلیت دخالت رو داره. همچنین شخصیت شما توی جامعه‌ست و این طرز رفتار فرهنگ شما رو نشون می‌ده. که هر انسانی درونش داره!
اگه مردم اشتباهاتشون رو قبول می‌کردند. روابط انسانی انقدر پیچیده نمی‌شد!
کسی ام شاخ نیست چون گاو نیست. ولی اینکه دیگه یکی رفتارشو از حیوانات تقلید کنه مشکل خودشه. ولی اینجا جای شاخ‌بازی نیست!

سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕در نیوف بام
سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕در نیوف بام
پاسخ به  Varl -
10 ماه قبل

درسته اینجا میشه توی بحت ها شرکت کرد ولی فضولی نه 🙂 کار من اشتباه ، کاره شما هم اشتباه س شما لازم نکرده به ما درس زندگی یاد بدی عزیز اگر خیلی انسان و باادبی پیشنهاد میشه برای خودت نگهش داری اگر فک میکنی من شاخ بازی در میارم باید به اطلاعت برسونم این اخلاق منه من ادعای زرنگی و شاخی ندارم به قول خودت گاو نیستم و اینکه جامعه و فرهنگ ماعه که ما نسل سوخته انقدر بی اعصاب و بداخلاق شایدم بی ادبیم من قلدر بازی یا شاخ بازی نمیکنم گلم فقد بخاطر کم بودن پارت ها چون هردفعه که میام بخونم باید فک کنم کجای رمان تموم شده بود (نگو کم حافظه یا معلولی که یادت میره ….🖤🥀 نمیزاره یادم بمونه)اعصابمو خراب میکنه خواهشا قضاوت نکنید چون ظاهر قضیه رو می‌بینید ادعای کاملی دارید و به بقیه نامحسوس تیکه میندازید ولی از اخلاق و رفتار زشت خودتون خبر ندارید وقتی طرف بحث شما نیستی نباید دخالت کنی به بهانه ی اینکه اینجا عمومیه خودت رو توجیه کنی من ادعای بزرگی ندارم خدا نیستم چون فقد اونه که بزرگه من اصن کوچیک همتونم ( باید کوچیکی کرد تا بزرگ دیده شد اما از نظر غرور نه)من یکم بیشتر از یکم بد اخلاق و مغرورم خوب دست خودم نیست هرکسی یه طوریه چن اینطوریم بی فرهنگ یا بی ادب و بد نیستم قضاوت نکن خوشگلم😴خیلی جاها مهربون ترین ادم اون حوالی یا شایدم ( شهر ) شدم ولی فهمیدم تو این دنیا باید بخوری وگرنه خورده میشی باید گرگ باشی نه گوسفند🙂خیلیا نقاب زدن و ذاتا یکی دیگ هستن شاید حتی بعضی جاها بهترین ادم بشن ممنون میشم بخونی من همون ادم بی ادبیم ک کم مونده بود دعوا بندازه ولی …🙃

CYONEL
CYONEL

من به عنوان یه انسان، انسانیت طلب…
خواستم به شما بفهمونم این طرز برخورد واقعا غلطه اونم با نویسنده ای که زحمت می‌کشه برای نوشتن. و نباید بار دیگه این رو تکرار کنید برای همین نویسنده یا غیره!
این جواب زحماتش نیست. و شما باید حداقل یک کامنتی بزارید که به نویسنده انرژی بده برای پارت های بعد، چون اون هم انسانه و انسان خسته می‌شه!
من به عنوان یه خواننده رمان، موظفم که از نویسنده ای که آثارشو دوست دارم دفاع کنم. 
من معلم نیستم که درس زندگی رو هم من بدم. درس زندگی رو دردای زندگی می‌دن؟! 
اینکه اخلاق شما چطوریه توی زندگی شخصی‌تون مهم نیست. ولی تو جامعه و بر خورد با آدم‌ها مهمه. چون ممکنه آسیب زننده باشه!
و اگه شما یادتون می‌ره اون جزئی از مشکل شماست نه نویسنده؟!
همونطور که شما گفتید ادعای شاخ بودن ندارید. من هم نگفتم ادعای کاملی دارم؛ من‌ ادعای کاملی ندارم، چون من‌هم انسانم مثل شما!
شما جواب زحمات نویسنده رو با قضاوت خودتون اونطور دادید!
نباید از من انتظار یه برخورد کاملا مودبانه داشته باشید یا سکوت. چون من لایق دونستم جوابتون رو مثل رفتار خودتون بدم. ولی نه در جواب زحماتتون برای نوشتن کامنت، برای طرز بیانتون. شاید باید با آرامش جوابتون رو می‌دادم ولی من عصبی شده بودم!
و امیدوارم شما متوجه رفتار اشتباهتون شده باشید و این نوع برخورد رو کلا از لغات زندگیتون حذف کنید. این جوری دنیا جای بهتر و قشنگ‌تری می‌شه!

سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕در نیوف بام
سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕در نیوف بام
پاسخ به  CYONEL
10 ماه قبل

نویسنده خودش دست و زبون داره خانوم محترم و درمورد درس زندگی هم منظورتون همین بود دیگ ولی درمورد دردای زندگی اره اونا معلم بدی هستن من شما عذر خواهی میکنم شاید رفتارم زشت بود ولی ماله شما هم زشت بود این توجیه نمیکنه چون اینجا عمومیه دخالت کنید اگر به شما اسیب یا توهین شد اونوقت میتونید منو قضاوت یا مورد توهین قرار بدید رفتار هرکس به خودش مربوط تا وقتی به کسی صدمه نزنه مشکلی نیست ندا میتونه دفاع کنه از خودش منم مثل شما که عصبانی شدی ولی میخواستی اروم برخورد کنی منم عصبانی شدم مخصوصا منی که بقول اسم ایدیم بی اعصابم!!

CYONEL
CYONEL

برای من مهم نیست که ندا باید جواب میداد یا نه!
چون رفتار شما توی جامعه بود و گستاخانه، من هم حق این رو دارم که از همنوع خودم دفاع کنم. همونطور که گفتم خواستم بهتون بفهمونم که رفتار شما درست نیست. چون شما قسمتی از مردم جامعه هستید، و باید رفتارتون اصلاح بشه!
رفتارتون توی زندگی خودتون اوکیه. ولی تو یه جامعه نه، چون این آزادی بیان نیست! شاید این طرز صحبت عادی باشه براتون، ولی این طرز رفتار توی یه جامعه و یه فضای عمومی آسیب زننده ست.
حالا چه برای ندا چه برای انسان های دیگه!
فرق داره شما عصبی شدی در جواب زحمات نویسنده. و من عصبی شدم برای توهین نابه جای شما!
و درسته عمومی بودن اینجا یه توجیه نیست و حقیقته. شما خودتون دارید خودتون رو توجیه میکنید. اینجا حق ریپ داره، هیچکس غیر سازنده سایت و نویسندگان، نمیتونه تعیین کنه که کسی فضوله!
و دیگه ختم این بحث…
شما اگه کمی بدون گاردگرفتن و متهم کردن بقیه به حرفای من فکر کنید. کاملا متوجه حرفای من میشید!

سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕 در نیوف بام
سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕 در نیوف بام
پاسخ به  CYONEL
10 ماه قبل

من متوجه ی حرفتون هستم خانوم عزیز شما هم مواظب رفتارتون باشید درسته اعصانیتمون فرق داره ولی تهش عصبانیته و موجب ناراحتی من عذرخواهیمو کردم لازم نمیبینم بیشتر از این خودمو کوچیک کنم الان مثلا اولین پیامتون نوشته بودید نباید شاخ بازی و واق واق کنید خانوم مثلا محترم مگه ما حیوونیم؟ اگه ظرز رفتارم بده و نشون دهنده شخصیتمه حداقل فوش ندادم توهینمم که ب شما نبود حق دخالت داری ولی یه بار دوبار نه بیشتر از این فوش دادن شما هم نشون دهنده ی شخصیت قشنگ تربیت زیباتونه 🙄😏

CYONEL
CYONEL

من فقط طوری رفتار کردم که لایق بود. مثل خودتون، به رسم آینه متقابل. و شما خودتون حرفای منو به خودتون گرفتید، انگار صاحب‌شید!
این توجیه ها هم بیهوده‌ست شما هنوز نمی‌دونید دقیقا درک نمی‌کنید اشتباهتون کجا بوده!
اگرم دوست دارید مردم شمارو با حیوان ها یکی ندونند روی اخلاق و شخصیت گرامی خودتون، لقب های حیوونی نزارید. این غلط انداز‌ه جناب!
عذرخواهی که از ته قلب نباشه و شما منظور درست رو کاملا درک‌ نکنید و هنوز حرف خودتون رو بزنید. نیازی نیست!
شما عصبانی نیستی فقط یه گاردی تو‌ وجودت داری که جلوی درست فکر کردنتون رو گرفته!
و باشه. من اشتباه کردم اصلا، ولی پشیمون هم نیستم. اشتباه به جایی بود. چون امیدوارم باعث شده باشه بفهمید دقیقا اشتباهتون کجا بوده که باعث شده برخورد من اون‌جور باشه!
انسان جایز الخطاست تا وقتی که اشتباهاتشو اصلاح کنه نه توجیه نابه‌جا یا توهین‌بی‌منطق.
و اگه این شمارو راضی نگه می‌داره باشه.
امیدوارم دیگه این بحث رو ریپ نزنید. من اشتباه کردم‌ باشه، همونطور که شما کردید!
و من شمارو کوچیک ندونستم. مگه با یک بحث کوچیکی و بزرگی معلوم‌می‌شه؟ انقدر سخت نگیرید زندگی رو. فقط انتظار داشتم ازتون بشنوم که دیگه اشتباهتون رو تکرار نمی‌کنید چون آسیب زننده ست. همین!
و منم عذرخواهی‌تون رو می‌پذیرم. امیدوارم نویسنده هم بپذیره!
و می‌دونم شما هم دوست داری این رو بشنوی. اگه از حرفام ناراحت شدی پوزش…
بدرود و ختم بحث-

سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕 در نیوف بام
سگ اخلاق و بی اعصاب 🖕 در نیوف بام
پاسخ به  CYONEL
10 ماه قبل

باشه من مجددا معذرت میخوام باشه؟ لطفا تمومش کن من اشتباهمو میپذیرم شما اشتباهی نداشتی و حق داری من هزار هزار بار ازت معذرت میخوام واقعا از ته دلمه کی گفته نیست

neda
عضو
10 ماه قبل

بچه ها شرمنده که نیستم
گفتم فاطی براتون پارت بذاره …
ایشالا هفته بعد خودم میام با یه رمان جدید .♥️☺️

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

سلام خوبی خواهر ؟بیا عکس بفرستم 😂
داره بارون میاد

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

🤣🤣😝😝

محمد
محمد
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

کجایی هستی؟ طرف ماهم بارون هس

بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
10 ماه قبل

هه مردمو نگا خدا تو همه چی دخالت میکنن وقتی بهشون ربط نداره انگار نویسنده اینان که میشینن فضولی میکنن تومار مینویسن فکر کردن همه شون کاملن انگار اسمون جر خورده اینا افتادن زمین بیشین بینیم باوا خودتون سذ دسته ی شاخ ها هستین مارو مسخره میکنید این به اون در !😏

Varl -
Varl -
10 ماه قبل

مگه، همه نویسنده ها باید هر روز پارت بزارن؟!
هیچکس هر روز پارت نمی‌زاره، همه درگیر زندگی‌شونند!
نویسنده های معروف هم توی یک هفته دو تا پارت می‌زارن فقط. اونم برای دو تا روز مشخص!
چرا بعضی‌ها با اینکه مجانی دارند از نوشته های نویسنده بهره می‌برند. طلب‌کارند! در قبال زحمات نویسنده…
بهتر نیست. برای انتقاد کردن از دیگران و نویسندگان، اول یه نگاهی به شخصیت و طرز فرهنگی که از خودتون رونمایی می‌کنید بندازید، و قبل حرف زدن فکر کنید!
درسته پارت ها کمند. ولی ماهایی که چک کردیم دیدیم که؛ در ازاش هر روز پارت گذاری شده. یا دوروز یک روز درمیون، جبران شده!
و تاریخ هم بالای سایت زده شده. کمتر نویسنده ها این طرز اپ رو دارند چون باید هر روز بنویسند، باید ممنون هم باشید از نویسنده!
اینکه نویسنده هر روز پارت نذاره، توی زندگی شما خلل و اختلال جدی ایجاد نمی‌کنه که این رفتار گستاخانه شمارو توجیح کنه!
و خب واق واق کردن و شاخ‌پنداریم، خوب نیست. اگر‌هم زیادی هم پاچه گیرید پیشنهاد می‌شه از پوزبند استفاده کنید!
کسی‌ام که حرفامو به خودش گرفت دیگه…
بی‌دلیل نیست. از قدیم گفتن حرفو بندازی زمین صاحبش برمی‌داره!

بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
10 ماه قبل

ببینم مارو دست انداختی؟ یا اسکل فرض کردی؟ هوم؟ چیکار داری میکنی؟ میخوای با اعصابمون بازی کنی؟ بابااااا لامصب لعنتی دیر دیر میزاری یادمون میره چی خوندیم هر روز بزار ولی یه پارت بزار یه بار خوب رمان گذاشتی گفتیم اره اذیت نمیکنه ادمه و با بقیه نویسنده ها فرق داره جوگیرت کرده شدی مث اونا؟؟؟ حداقل منبع رمان رو بگو خودمون بریم بخونیم عذابمون نده

رضا میر
رضا میر

مودب باش این چه نوع حرف زدنه؟
جوگیر خودتی بدبخت…
واقعا ادبم خوب چیزیه…اون موقعی که ندا روزی سه تا پارت میذاشت چطور قربون صدقش میرفتید؟الان…واقعا که خجالت بکشید🙄🙄

بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
بی اعصابمو سگ اخلاق ! در نیوفت بام
پاسخ به  رضا میر
10 ماه قبل

ببخشید شما؟😏
من با ندا بودم از تو یا اون یکی نپرسیدم که فضولی میکنی اول ببین خودت کامل و با ادبی بعد ب من تیکه بنداز خانوم کوچولو اوکی؟ مفتش یا کلانتر محل نیستی که دخالت میکنی ب تو هیچ ربطی نداره من بدبخت باشم بهتر از توی خوشبختم اره اصن من جوگیر ب تو چه؟ هوم؟ فقد بگو به تو چه؟ جانو تنگ کردم بسلامت

رضا میر
رضا میر

منظورمو اشتباه نگیر….گفتم چطور موقعی که ندا سه تا سه تا پارت میذاشت قربون صدقه میرفتید الان سرش شلوغه کمتر میزاره هرچی دلتون میخواد میگید…منظور منم کلی بود..

محمد
محمد
پاسخ به  رضا میر
10 ماه قبل

عزیزم ندا وقتی سه تا پارت میداد من تشکر میکردم شاید هم اعتراض ولی قوربون صدقش نرفتم من قوربون مامانمم نمیرم چ برسه ندا منظورت کلیه منو تگ نکن

محمد نظامی
محمد نظامی
پاسخ به  رضا میر
10 ماه قبل

ببینم به تو چه ربطی داره که دخالت میکنی؟ هوم؟ واقعا می‌خوام بدونم به تو چه؟ من بی ادب باشم توام فضولی خانوم کوچولو تو کارایی که بهت مربوط نیس فضولی نکن چون بی ادبی کاره بدیه درست ولی فضولی از اون بدتر😏😉

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  محمد نظامی
10 ماه قبل

وایسا وایسا
تو میگی دخالت نکن بعد خودت میپری وسط 😂
یه حرفی بزن که خودتو زیر سوال نبری 😏

محمد
محمد
پاسخ به  رضا میر
10 ماه قبل

من همون سگ اخلاقم😒

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  محمد نظامی
10 ماه قبل

خانوم کوچولو هم خودتونید
البته نمیگم آقا کوچولو چون اون چیزی که ثابت میکنه آقایید و ندارید😂💔

JL. KL
JL. KL
10 ماه قبل

و امیدوارم پارت ها زیاد بشه. این خوبه که ندا هر روز یه پارت می‌زاره!
ولی در کل یک پارت، برای مثال هفتاد یا هشتاد خطه!
از نظرم بهتره هر روز پارت نذاری، و یه روزای مشخصی بزاری. وقتیم می‌زاری پارت‌ش زیاد باشه!
برای خودت بهتره!

JL. KL
JL. KL
10 ماه قبل

از نظر من…
ندا، رمانت رو توی برنامه رمانستان هم آپ کن. بازدید خوبی می‌گیره، چون قلمت خوبه!
می‌تونی این برنامه رو از فروشگاه پلی، دانلود کنی‌.
و شاید حامد چشمش به دنبال دختر زنشه. شایدم پدرشو کشته تا بتونه مادرشو بدست بیاره، یا تو کار خلافه؟
و دایان مشکوکه…
حس می‌کنم دایان همون فردی ناشناس پشت گوشیه!
یه حسیم می‌گه شاید برادر دایانه!
ولی اگه یه شخصی باشه که تا حالا توی رمان، به صورت کامل و اسمی رویت و بهش پرداخته نشده. هیجان انگیزه!
یه حسیم می‌گه دایان می‌خواد یه بازی رو شروع کنه…
شایدم دایان یه قاتله!
هم پدر، هم همسر

Atosa
Atosa
10 ماه قبل

نمیدونم چرا همش فکر میکنم مزاحمه یه ربط خانوادگی به تابش داره ، مثلا حامد خب بی کس کار نیست اونقدرا هم شاید از خانواده حامد باشه .
اصن شرکت حامد چیه ؟
شرکت دایان که چرم و …. بود

علوی
علوی
10 ماه قبل

۱- حامد زیادی خوبه، یه جورایی مشکوک خوبه
۲- دایان کاملاً با برنامه دست به قتل زده. اتاق کار و اتاق خواب مربوط به زنش و خیانتش بوده، همون ها رو سوزنده. در حالی که خودش در قسمت دیگه شهر درگیر مشکلی تو کارخونه است. اونم از جنس آتش دوباره!! بعد هم باباش تو کارگاهش تو مشهد سوخته!!! کلا دور دایان همه می‌سوزند🤔
۳- این مزاحم پیامکی خیلی رو مخه. باید زودتر هویت یا هدفش رو بشه.
راننده دایان محب شخصیت مهمیه، احتمالا از خیلی چیزها باخبره

دسته‌ها

29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x