9 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 63

4
(5)

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

پارت_63😈

 

 

 

 

سفارشش هم رسید و کمی ازش نوشید.

فنجون سرد شدم رو برداشتم و بقیه محتواش رو خوردم و تقریبا محکم تو ظرفش کوبیدم، جوری که نگران ترک های احتمالیش شدم.

 

بدون اینکه به سرش تکون بده، فقط چشماش رو بالا اورد بهم خیره شد.

 

– چقدر کم صبری عزیزم!

 

دست به سینه شدم.

 

– برخلاف تو من اصلا وقت واسه تلف کردن و خوش گذرونی ندارم.

اگه کار خاصی نداری، خوشحال میشم که همین الان این میز رو ترک کنم!

 

فنجونش رو بالاخره پایین اورد با لبخند کجش گفت:

 

– چقدر عصبی!

اوکی بیبی زودتر میرم سر اصل مطلب.

 

دستش رو به سمت جیب داخلی کتش برد و یه پاکت کوچک بیرون اورد.

 

پاکت رو بهم داد که ازش گرفتم.

درش رو باز کردم، که یه کلید داخلش دیدم.

 

کلید رو دراوردم و توی دستم چرخوندم.

– این چیه دیگه؟!

 

– مشخص نیست؟!

کلیده!

 

چشمام رو روی هم فشردم تا چنتا کلفت بارش نکنم.

با دندونای کلید شده گفتم:

 

– اینو که میدونم کلیده نابغه!

منظورم اینکه کلید کجاست!؟

 

– آها؛ اینو دیگه تو باید بفهمی!

 

به پشتی صندلیش تکیه داد بود.

پاش رو روی پاش انداخته بود و همچین حرف مسخره ای میزد!

 

کلید رو بالا اورده و گفتم:

 

– یه کلید بهم دادی میگی نمیدونی مال کجاست و من باید بفهمم؟؟

 

– اشتباه نکن عزیزم، من میدونم مال کجاست!

من کلیدش رو دادم حالا تویی که باید قفلش رو پیدا کنی.

مگه نمی‌خوای راز محب رو بدونی؟

همش برمی‌گرده به چیزی که این قفل و کلید ازش محافظت میکنه!

بتونی پیداش کنی پازلت تکمیل میشه!

 

 

این دفعه با دقت بیشتری به کلید نگاه کردم.

از این کلیدای بزرگ قدیمی بود.

 

شکل و دندونه های خاصی داشت، پس حتما برای یه قفل خاص هم طراحی شده بود!

 

کلید رو تو پاکتش برگردوندم و توی کیفم گذاشتم.

 

– نمی‌خوای بگی هدفت از این کارا چیه؟!

چرا اصلا از اول همچین بازی کثیفی رو شروع کردی؟!

 

– هدفم مشخص نیست خوشگله؟!

 

کمی به جلو خم شد و با صدای آروم تری، ادامه داد:

 

– هدفم فقط کمک کردن به توعه که بتونی حقیقتی که جلوی چشمت مخفی شده رو، راحت تر پیدا کنی!

 

– بخاطر کمک کردن بهم، به من و خونم حمله کردی و بیهوش کردی؟

بخاطر کمک کردن بهم، لختم کردی تو خونم شنود و دوربین گذاشتی؟

بخاطر کمک کردن بهم سایه به سایه دنبالمی و از همه چیز زندگیم خبر داری؟!؟!

 

لبخندش با هر جمله ای که می‌گفتم بیشتر کش میومد.

انگار براش یه سرگرمی بودم!

 

– بیبی باور کنی یا نه این کارا همش به خاطر خودت بوده!

شاید خودت ندونی، اما با قبول کردن این پرونده خودت رو تو دردسر بزرگی انداختی!

هرچی جلوتر بره خطرا هم جدی تر میشه.

شاید خودت ندونی، اما همین سایه هایی که میگی، تا حالا دوبار جونت رو نجات دادن!

 

 

یه لحظه نفسم تو سینه حبس شد.

این چی داشت برای خودش می‌گفت؟!

این دیگه چه مزخرفی بود؟!؟!

 

 

 

وقتی قیافه شوکه شدم رو دید، ادامه داد:

– دیدی؟

حتی ازش خبر هم نداشتی!

 

– منظورت چیه؟

 

– واضح نیست؟

چند بار بهت هشدار دادم؟

چند بار گفتم قبول نکن؟

اما تو لجباز تر از این حرفا بودی، پس مجبور شدم خودم دست به کار شم و ازت محافظت کنم!

 

 

نگاهم رو دوباره تو صورتش چرخوندم.

سعی کردم کمی خودم روجمع و جور کنم.

شاید اصلا حرفی که میزد صحت نداشت و صرفا برای ترسوندن من گفته بود!

که اگه این بود، باید بگم که کمی تا قسمتی، موفق شده بود!

 

 

– صرفا اگه حرفات حقیقت داشته باشه که من بعید میدونم؛ اصلا تو چرا باید ازم محافظت کنی؟!

چه صنمی با من داری؟!؟!

 

کمی به جلو خم شد.

 

– اولا که باید بگم حقیقت محضه!

دیگه تا الان باید فهمیده باشی که من حرف رو هوا نمیزنم!

دوما هم، تو کاری با صنمش نداشته باش، در آینده اونم پیدا میشه!

 

از حرفاش هر لحظه بیشتر شوکه میشدم.

 

– چی داری میگی برای خودت؟!

 

– حقیقت جانم، حقیقت!

مگه وکیلا دنبال حقایق نیستن؟!

 

بالاخره سوالی که از اول مغزم رو حسابی درگیر خودش کرده بود پرسیدم.

 

– تو با محب یه رابطه ای داری درسته؟!

دشمنشی؟

 

– نه اتفاقا دوستشم.

یه دوست دور!

 

– چه دوستی دوستش رو به قتل مضنون می‌کنه؟!

 

دستاش رو روی میز گذاشت و به سمتم خم شد.

ولوم صداش رو پایین تر اورد و جواب داد:

 

– دوستی که نمیتونه نابودی دوستش رو تحمل کنه.

حتی اگه لازم باشه، به قتل هم مضنونش می‌کنه!

 

– هیچ کدوم از حرفات با عقل جور درنمیاد.

چطوری توقع داری که بهت اعتماد کنم؟!

 

– اگه یکم صبوری کنی کم کم به همه حرفام و دلایلم می‌رسی.

اونوقت همه چی برات معنا پیدا میکنه خوشگلم.

 

چشمام رو تو کاسه چرخوندم که شاکی گفت:

 

– چیه دیگه به خوشگل بودن خودتم شک داری؟!

 

حرف رو عوض کردم.

 

– میدونی می‌تونم ازت شکایت کنم؟!

به جرم مزاحمت!

 

دوباره از اون لبخندای دندون نماش زد که باید اعتراف کنم، عجیب بهش میومد.

 

– اونوقت با کدوم مدرک عزیزم؟!

فکر کردی متوجه گوشیت که داره صدامونو ضبط میکنه نشدم؟!

اما تو که یه وکیل خوب و باهوشی!

نمیدونی این نوع مدرک ها اعتباری توی دادگاه نداره؟!

 

«اینم‌ یه پارت دیگه بخاطر تاخیر ،🤭😌♥️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240623 195232 003

دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر 4.3 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 4 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۶ ۱۰۵۵۵۹۲۹۹

دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو.
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
IMG 20230127 015547 6582 scaled

دانلود رمان آدمکش 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو…
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
CYONEL
CYONEL
10 ماه قبل

متشکر. خسته نباشی ندا
همینطوری پر قدرت ادامه بده. ما حمایتت می‌کنیم به حرفای بعضی‌ها اهمیت نده.
این مرد. ممکنه منظورش این بوده باشه که دایان یکی از دوستاش رو نابود کرده. یا دایان دوستی هست که داره نابود می‌شه. ولی فکر‌کنم بیشتر گزینه اولی…
در رابط با اسم این آقا کنجکاوم، و مشتاق برای روزی که اسمشو می‌فهمیم

CYONEL
CYONEL
پاسخ به  CYONEL
10 ماه قبل

ولی از اونجایی که وجود آزاد به دایان نزدیکه
حس می‌‌کنم منظورش از دوست دایان باشه چون دایان خیلی آسیب دیده از پدر و هم از همسرش و از دوست صمیمیش که با زنش ریخته روهم!
فکرنکنم آزاد آدمی باشه که به یک زن و مرد خیانتکار حق بده و طرفداریشونو بکنه…
پس گزینه دوم احتمالش بیشتره

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

آقااا من کراش زدم رو این مرده 😂😂🤦
رمان واقعااا عااالییهههه و خیلی متفاااوت

Asman Abi
Asman Abi
10 ماه قبل

بی‌نظیری ندای عزیز😘🍀🙏🏻❤

×××
×××
10 ماه قبل

زحمت کشیدی بعد این همه تاخیر دو تا پارت خیلی کوتاه دادی😏😏

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 💖 💖 💖 💖 💖 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💕 💕 💕 💕 💕 💕

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x