16 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 75

4
(4)

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

#پارت_75❤️‍🔥💥

 

 

 

– از وجود اون دفترچه خبر داشتی؟!

 

– میدونستم که سحر خاطرات روزانش رو یادداشت میکنه، اما هیچ وقت نسبت بهش کنجکاو نشده بودم.

 

– از وجود اون تعقیب کننده چطور؟

خبر نداشتی؟!

سحر هیچ اشاره ای بهش نکرده بود؟!

 

– نه اصلا!

حتی من هیچ وقت سحر رو ترسیده یا مضطرب ندیده بودم!

همیشه جوری خونسرد و گرم بود که من به هیچ چیز شک نکنم!

 

 

– بهتره اون فیلمای دوربین مدار بسته ای که امیر گفت رو، ماهم تماشا کنیم.

کجا های خونتون دوربین نصب بود؟!

 

– جلو در ورودی از دو طرف.

عرض کوچه تو دوربین ها کاملا مشخص بود.

اگه کسی از رو به رو یا جانب سحر رو زیر نظر داشته، حتما تو فیلم ها ضبط شده!

 

– فیلم های امنیتی رو چک نمی‌کردی؟!

 

سری به نفی تکون داد.

 

– نه اصلا!

چون خونه دزدگیر هوشمند داره، دوربین برای مواقع لزوم چک میشد که خیلی موقعیتش پیش نمیومد.

فقط هرسال صولت یه مبلغی رو به شرکت نصاب پرداخت می‌کرد تا هارد فیلم ها ذخیره بشه.

 

 

– چرا؟؟

 

چندی سکوت کرد و بعد جواب داد:

 

– واقعا نمیدونم چرا!

این پیشنهاد خود شرکتشون بود تا در مواقع لزوم بشه ازشون بک آپ گرفت

فکر کنم الان از همون موقعیت هاست!

 

 

– درسته!

قراره اون فیلم ها حسابی به دردمون بخوره.

میتونیم از ورود و خروج های احسان هم مطلع بشیم و به پرونده اضافش کنیم.

 

قرار شد دایان از طریق صولت، فیلم هارو بهم برسونه تا بررسیشون کنم.

 

قطعا کار سخت و حوصله سر بری بود، اما بدرد پرونده می‌خورد و مفید بود!

 

با بلند شدن دایان، من هم از جا بلند شدم.

با چند قدم بلند خودش رو بهم رسوند و من رو در آغوش کشید.

 

چشمام رو بستم و با تکیه دادن سرم به سینه محکمش، بوی عطر مردونه و سردش رو استشمام کردم.

 

گذاشتم هردو یکم تو همون حالت بمونیم تا از تشویش و اضطرابی که امروز تجربه کردیم، دور بشیم!

 

– دوباره معذرت میخوام که یکم پیش تند رفتم و بد برخورد کردم.

 

لبخندی ناخواسته رو لبم نشست.

مهم نبود اگه وجه جدیدی ازش رو شناخته بودم که برام تازگی داشت.

 

هنوز همون جنتلمن سابق بود که بابت اشتباهش عذرخواهی می‌کرد و کوتاه اومده بود.

 

بالاخره از هم خداحافظی کردیم.

به پشت میزم برگشتم و اطلاعاتی که امروز پیدا کرده بودم رو ثبت کردم.

 

 

 

 

کمی هم راجع به پدرزن دایان تحقیق کردم.

مثل اینکه همونطور که دایان گفت، بود!

 

کارهای خیرخواهانه و داوطلبانه زیادی انجام داده بود.

با اینکه اسم و رسم‌ زیادی داشت، اما همیشه بی حاشیه و در آرامش زندگی میکرد!

 

امیدوارم واقعا هم همینطور بوده باشه و این ها فقط یه پوسته زیبا نباشه!

 

خیلی از آدم هایی رو می‌شناختم که میتونستن به خوبی حفظ ظاهر کنن و چهره اجتماعی و مردمی خوبی از خودشون بجا بذارن.

 

اما از درون شبیه به یه سیب کرم خورده، داغون و فاسد باشن.

جوری که رو اطرافیانشون هم تاثیر منفی و بدی بذارن!

 

 

غروب تو خونه بودم که دایان اطلاع داد تا چند ساعت دیگه، صولت فایل فیلم های دوربین مدار بسته رو برام میاره.

 

– این فیلم ها مال چند وقتن؟

 

– فیلم ها تا یه سال گذشته فقط موجوده!

اپراتور گفت مثل اینکه هرسال به طور خودکار هارد پاکسازی میشه و فقط اطلاعات یه سال گذشته موجوده!

 

– هرچند به قبلش هم چندان به دردمون نمی‌خورد، اما هرسال فقط پول الکی ازت گرفتن؟!

مطمئنم هزینه کمی هم نبوده!

 

 

خنده مردونه ای کرد و جواب داد:

 

– اگه اون هزینه سالانه رو نمیدادم اطلاعات یک ماه گذشته رو فقط بهمون میدادن عزیزم‌!

پلیس هم با حکم قضایی تونسته بود فیلم هارو ازشون بگیره مجبور به بک آپ گرفتنشون کنه.

 

 

– که اینطور!

 

– بله همینطور!

تابش خیلی دوست داشتم خودم فیلم هارو برات بیارم تا به این بهونه دوباره ببینمت.

اما متاسفانه بخاطر بی برنامگی امروز، از همه کارام عقب افتادم و باید تا دیر وقت تو شرکت بمونم.

 

– حتما اینقدر کار سرت ریخته که یادت رفته حتی ناهار بخوری، نه؟!

 

مکثی کرد و ” آره ” آرومی زمزمه کرد.

نچ نچی کرده و گفتم:

 

– با این سن و سال نمیدونی چه فشاری داری به بدن و معده بیچارت میاری جناب دایان؟

 

 

خنده کوتاهی کرد که می‌تونستم حس غم عجیبی رو به خوبی، از توش حس کنم.

 

– خیلی وقت بود کسی اینطوری نگرانم نشده بود خانوم وکیل!

 

لبخندی به این اعتراف صادقانش زدم.

 

– از این به بعد من جای همه نگرانت میشم عزیزم‌

خواهش میکنم بیشتر مراقب خودت باش!

 

 

بعد از کمی صحبت دیگه، بالاخره از هم خداحافظی کردیم.

به سرعت وارد آشپزخونه شده و فکر کردم که تو این تایم کم، چه غذایی براش آماده کنم.

 

حالا که چندین ساعت بود که چیزی نخورده بود، نمیشد از بیرون براش سفارش غذا داد.

چرا که معدش حتما حساس میشد و بهش آسیب میزد!

 

با یه سرچ ساده طرز تهیه ماکارونی رو پیدا کرده و مشغول شدم.

 

نمی‌خواستم اینبار به مامان زنگ بزنم.

چرا که باید چندین ساعت بهش جواب پس میدادم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
1

رمان عصیانگر 2 (2)

4 دیدگاه
  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
IMG 20230123 235601 807

دانلود رمان به نام زن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.8 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۴ ۱۳۲۸۴۴۱۱۹

دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۲۰۰۵۳۸۹

دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد 0 (0)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یسنا
یسنا
9 ماه قبل

ننه از نظرم یه رمان که پارت گذاریش تموم شده بذارید دیگه الکی سر پارت ندادن نویسنده هم حرص نخورید…

همتا
همتا
9 ماه قبل

حالا خوبه تابش مستقل و تنها زندگی میکنه، ماکارونی هم بلد نیس

مایان
مایان
9 ماه قبل

میدونی از چی خندم میگیره
هنوزم بعضی وقتا یاد رمان دل آرای می‌افتم
کاش بشه متن آهنگ دورچی رو در واقعیت سرش خالی کرد

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

کل پارت گذاری سایتا ریخته بهم چن روزه

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

به جای دایان تابش هر روز از یه راهی وارد میشه که خودشو جا کنه
ممنون ندا جان امروز تنگ بلور نداری؟

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

وایییی یعنی دیگه پارت گذاری نمیشه 😢😢😢

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

خیلی بد شد قشنگ بود هر دو رمان

آهو
آهو
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

نمیشه بهمون بگی حداقل تهش چی میشه؟لطفا🙏🙏🙏

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

ندا جان آخر گور به گور چی میشه نگو نمیدونم که باور نمیکنم

آهو
آهو
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

کجاپارت می‌ذاره اونم نمیشه بگی ننه جونم

همتا
همتا
پاسخ به  neda
9 ماه قبل

ای وای رمان گور به گورم ینی دیگه نمیاد

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x