4 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 9

4.2
(11)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_9

_ مجددا خوش آمد گویی میکنم خدمتتون جناب محب، چی میل دارید بگم بیارن؟

 

_ یه فنجون قهوه با دو قاشق چایی خوری، شکر.

 

پیجر روی میز رو فشردم و حرفاش رو عینا برای یکی از منشی ها تکرار کرده و برای بقیه هم چای سفارش دادم‌.

 

بچه ها هم کم کم از بهت خارج شده، روی صندلی ها جاگیر شده و سکوت کردن.

 

تو حین سفارشات چشمام روی پرونده جلوم، به سرعت در گردش بود.

 

سعی داشتم اطلاعاتی که مجد باید قبل از ورود اون ها، در اختیار ما میذاشت رو سریعا استخراج کنم.

 

انگار متوجه آشفتگی و بی نظمی ما شد، که گفت:

_ من برای اینکه از ساعت مقرر زودتر اومدم عذرخواهی میکنم، اما برنامه عصرم کمی جا به جا شد و مجبور شدم جلسه امروزمون رو نیم ساعت جلو تر بندازم.

 

خودش تنهایی با خودش، تایم جلسه رو عوض کرده بود!؟؟؟

بدون هیچ اطلاع رسانی از قبل؟؟!

 

عوضی مغرور همه نقشه ها و برنامه ریزی های مجد رو خراب کرده و مارو تو عمل انجام شده، قرار داده بود!

 

_ مشکلی نیست؛ مثل اینکه برنامه ها و وقت شما مهم تر و ارزشمند تر از بقیه وکلا و مراجعه کننده هاست!

جناب مجد سعی میکنند تایم ده ها مراجعه کننده دیگه رو عوض کنند تا شما به موقع به برنامه عصرتون برسید‌.

 

رو به مجد که مثل سکته ای ها نگاهم می‌کرد، ادامه دادم:

_ درست میگم رئیس؟؟

 

چشماش رو کمی گشاد کرد و با تک خنده ای احمقانه، سعی در عادی سازی جو داشت.

 

نگاهم رو دوباره به نگاه خیره محب برگردوندم و بدون ذره ای تزلزل، نگاهش رو نگه داشتم.

 

_ عذرخواهی من رو بپذیرید جناب محب اما ما وقت نکردیم نگاه دقیقی به پروندتون بندازیم و خوشحال میشیم از زبون خودتون، موضوع شکایت رو جویا بشیم!

 

رستمی با تقه ای به در وارد شده و سفارش هرکسی رو جلوش گذاشت.

 

انگار اون هم متوجه فضای سنگین اتاق بود که کاراش رو سریع تر انجام داد و اتاق رو ترک کرد.

_ دستیار بنده شرح پرونده رو ۳ روز پیش برای جناب مجد ایمیل کردن، اما مثل اینکه ایشون ترجیح میدن دقیقه نود کاراشون رو پیش ببرن!

 

نگاهی به مردای حاضر اتاق انداخت و دوباره رو به من ادامه داد:

_ پدر زن سابق بنده، حدودا یک هفته پیش شکایتی علیه من تنظیم کردن و مدعی شدن که قاتل دختر مرحومشون، من هستم!

 

سرم رو به نشونه تفهیم تکون داده و چند کلمه خلاصه و کلیدی تو برگه جلو دستم یادداشت کردم.

 

وقتی سکوتش رو دیدم، فهمیدم از اون شخصیت هاییه که باید به زور از زیر زبونشون حرف بکشی!

 

_ بسیار خب!

چند وقته که از فوت همسرتون می‌گذره؟!

 

_ حدود ۶ ماه.

 

_ چیشده که یهو ایشون الان به فکر شکایت افتادن؟؟

اگه دلیلی محکمه پسندی دارن، چرا همون ۶ ماه پیش اقدامی نکردن؟!

 

با بی‌خیالی به پشتی صندلی تکیه داد:

_ این رو دیگه شما به عنوان وکیل من، باید متوجه بشید خانوم!

 

حینی که خودکار رو با حرکت دستم تو هوا تکون میدادم، پرسیدم:

_ یعنی شما هیچ حدس یا ایده ای ندارید؟؟

بهرحال شما یه تایمی رو با ایشون فامیل بودید و نشست و برخاست داشتید!

 

_ ممکنه بخاطر جمع‌ کردن ابرو ریخته شدشون باشه!

یا پاک کرده لکه ننگی که دخترشون از خودش بجا گذاشته!

 

جالب شد!

لکه ننگ؟؟؟

جوری که این مرد با انزجار و تنفر توی نگاهش، از همسر مردش یاد می‌کرد، برای من هم جای سوال داشت!

 

مگه چیکار کرده بود که حالایی که مرده بود هم، اینقدر ازش بدش میومد؟؟

 

_ میشه بیشتر توضیح بدید؟

کامل و از اولش لطفا!

…………………………………………………….

(اینم ی پارت دیگه تقدیم نگاهتون، عیدتونم مبارک♥️😍)

[عشقا بزنین رو ستاره ببینیم چن نفر رمانمون رو میخونن 🌟]

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
nody عکس شخصیت های رمان کی گفته من شیطونم 1629705138

رمان کی گفته من شیطونم 5 (1)

4 دیدگاه
  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که…
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…
رمان ژینو

دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار 4 (4)

7 دیدگاه
  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۴ ۲۳۴۱۰۸۰۰۸

دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی 4.5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…  …
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۰۴۲۰۰۳۰

دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۱۴۳۸۱۸۴۶۹

دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
رمان تابو

رمان تابو 0 (0)

4 دیدگاه
دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

خیلی خوبه موضوعش
ممنون

راحیل
راحیل
1 سال قبل

عالی عیدتون مبارک قلم بسیار زیباست و موضوع هم تکراری نی

راحیل
راحیل
1 سال قبل

سلام عید شما هم مبارک ممنون از قلم زیباتون

راحیل
راحیل
1 سال قبل

سلام عید شما هم مبارک قلم خوبی دارید و تا الان رمان درست و به جا نگارش شده

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x