3 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت21

4.5
(2)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_21

 

 

به لحن کوچه بازاریش لبخندی زدم.

با اینکه تو یه محله بالا شهر مغازه داشت، اما مشخص بود که اصالت خودشو نگه داشته و الکی ادای باکلاس بودن در نمیاره.

 

اما بازم این اخلاقش باعث نمیشد که به دخترای جذاب، چراغ سبز نشون نده!

 

_ خبر بد که نه اما یه بچه فضول داریم تو خونه. الان داشتن از فضولیا و خراب کاریاش میگفتن!

 

صدای اس ام اسم مجدد اومد.

 

” که من شدم بچه ی فضول و خراب کار؟؟

باشه عزیزم، یکی‌ طلبت! ”

 

لبخندی زدم و رو به پسره گفتم:

_ ببخشید، من منتظر ادامه داستانتون هستم.

 

_ آره دیگه خلاصه، از همون شب‌ فهمیدم که چی به چیه.

اما بازم نتونستم چیزی به رو خودم بیارم.

هروقت که این دوتا رفیق رو کنار هم میدیدم، انگار یکی سیخ داغ میکرد تو قلبم، اما بازم از حرف زدن عاجز بودم!

تا اینکه قرعه گذشت و اون شب کذایی اومد.

 

کمی مکث کرد و با نفی عمیقی، ادامه داد:

_ من که اون موقع شب دم مغازه نبودم، اما همسایه ها میگفتن که خونه رفته بوده زیر آتیش!

یه دودی بلند شده بوده که چشم چشم‌ رو نمیدیده.

البته بعدا مشخص شد که فقط دوتا از اتاقا و کمی راهرو اتاقا، سوخته.

همونجا جنازه زن آقای محب و رفیقش رو توی اتاق خواب پیدا میکنن اونم با وضع ناجور!

 

سکوت کرده به خونه محب خیره شد.

انگار داشت خاطرات اون زمان رو با خودش مرور میکرد.

 

_ فرداش که محب اومد انگار یه شبه، صد سال پیر شد!

اینکه مهم ترین آدمای زندگیش، دور از چشمش بهش خیانت می‌کردن، از هزار بار مردن، سخت تر بود!

همون روز دیگه طاقت نیاوردم و رفتم پیشش که حلالیت بطلبم.

بهش گفتم من چند وقتی هست که میدونم، اما بخاطر ترسیدن از شر بعدش، لب از لب باز نکردم!

 

 

دوباره مکث کرد، انگار واقعا ادامه دادن براش سخت بود.

_ یکم تو صورتم نگاه کرد و بی حرف گذاشت رفت!

از فرداش هم دیگه سلامم رو علیک نگفت!

البته حق هم داشت، من نمیدونم این روسیاهی رو تا کی باید تحمل کنم!

 

سخته برای کسی که میدونی صد درصد مقصره، عذر و بهانه بیاری و دلداریش بدی.

 

برای همین کمی این پا و اون پا کردم و بالاخره از جام بلند شدم.

 

اونم از جا بلند شد که گفتم:

_ من نمیدونم واقعا چی بگم!

شرایط خیلی سختی بوده.

هم برای شما هم برای جناب آقای محب.

پس‌ من یه مشورتی دوباره با خانواده بکنم تا ببینیم چی میشه.

خیلی خیلی ممنون از راهنمایی و توجهتون.

 

 

بالاخره از مغازش خارج شدم.

نگاهی به شمارش انداختم که با این مضمون بهم داد:

” پس این شماره من دست شما باشه که اگه بازم مشکلی پیش اومد یا راهنمایی خواستید، مستقیم با خودم تماس بگیرید و دیگه این همه راه نیاید که اذیت بشید! ”

 

این روزا همه مردم عجیب خیرخواه شدن!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۱۴۳۸۱۸۴۶۹

دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی…
download

رمان رویای قاصدک 3 (2)

5 دیدگاه
  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۲ ۱۸۱۰۳۸۳۶۶

دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی…
دانلود رمان بوی گندم

دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

11 دیدگاه
      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۸ ۱۱۳۰۳۲۵۲۱

دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
IMG ۲۰۲۱۰۹۲۶ ۱۴۵۶۴۵

دانلود رمان بی قرارم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی…
IMG 20240524 022305 966

دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

نکنه تو گردنش که جای سوزن بود میکروفن گذاشتن

دیانا
دیانا
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

نه امکان نداره هرچقدر میکروفن کوچیک باشه بازم مشخص میشه

Sara
Sara
1 سال قبل

چقدر کم…..
پاااارت بزار❤️

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x