رمان آتش شیطان پارت26

4.5
(2)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_26

 

صورتش رو کامل به سمتم برگردوند و ادامه داد:

_ بهتر نیست همین اول این ما و شما و جمع بستن ها و فامیل صدا زدن هارو کنار بذاریم؟

من اگه قرار باشه داستان زندگیم رو برای کسی بازگو کنم، به صمیمیت بیشتری احتیاج دارم!

 

از خواستش نه تنها متعجب نشده، بلکه استقبال هم کردم.

 

حتی تصمیم داشتم که اگه اون تا چند روز دیگه این خواسته رو نداشته باشه، من ازش درخواست کنم!

 

_ خیلی هم عالی آقای مح…..

 

با نگاه و ابرو بالا انداخته شدش، حرفم رو اصلاح کردم:

_ آقای دایان!

 

لبخند کم جونی زد و سرش رو به تایید تکون داد.

 

_ اینطوری راحت تره تابش خانوم!

 

همون لحظه گارسون سر میز رسید و دایان درخواست سرویس چای کرد.

 

از اینکه به سرعت تو ذهن و ناخداگاهم از محب به دایان تبدیل شده بود تعجب کردم.

 

بعد از رفتن گارسون، نگاه منتظرم رو بهش دوختم تا هرچه زودتر داستانش رو شروع کنه.

 

هیجانی که با این پرونده و این مرد داشتم کمی برام جدید و عجیب بود!

 

اما گذاشتم به پای اینکه تا حالا تو زندگیم با همچین آدم بانفوذ و معروفی، نشست و برخاست نداشتم!

 

دوباره داشت سکوت بینمون طولانی میشد که خودش با صدای آرومی شروع به صحبت کرد و تو تمام طول این مدت، نگاه مستقیمش رو از چشمام برنداشت.

 

 

_ همونطور که گفتم، باب آشنایی منو سحر، احسان بود!

سال سوم دانشگاه بودم که دیدم یه دختر و پسر تو حیاط دانشکده دارن شدیدا دعوای لفظی میکنن و بقیه دانشجو ها هم دورشون جمع شدن.

من توجهی نکردم و سر کلاس رفتم، اما از پنجره کلاس، خیلی راحت میتونستم ببینمشون که کم کم با وساطت بقیه، قبل از اومدن حراست، سر و صداشون خوابید و پراکنده شدن.

پسره رو میشناختم دورا دور، چنتا کلاس مشترک هم باهاش داشتم.

دختره هم ورودی جدید بود!

چند وقت بعدش سر یه پروژه ای اسم منو اون پسر باهم مشترک افتاد و این شد دریچه آشنایی ما!

پروژه ای که ماه ها سرش وقت گذاشتیم، مارو حسابی بهم نزدیک کرده بود.

جوری که ساعات زیادی رو از روز کنار هم میگذروندیم.

بعدا برام تعریف کرد که اون روز سر یه تیکه پرونی و شوخی الکی، با سحر مشاجره میکردن؛ اما با پادرمیونی بقیه مشکل رفع شده و بعدا از بقیه شنیده که چقدر دختر خانوم و معقولیه!

 

کمی از آب روی میز نوشید و نفسی تازه کرد.

حدس اینکه اون دختر و پسر کیا بودن، سخت نبود!

 

– احسان پسر خوب و معقولی بود!

با اینکه وضع مالیش از من خیلی بهتر بود، اما هیچ وقت تو رفتارش فخر فروشی و تکبر دیده نمیشد.

اما خب دستش تو جیب باباش بود و از خودش چیزی نداشت.

من ارشد قبول شدم و ادامه دادم، اما اون به همون لیسانس اکتفا کرد.

من در کنار ارشدم تو کارگاه های چرم دوزی مختلفی مشغول به کار و یادگیری شدم، اما اون پی یللی و تللی و خوش گذرونی بود.

کم کم این اختلاف نظرا وقت گذروندنا باعث شد که روز به روز از هم فاصله بگیریم.

 

گارسون سرویس چای رو اورد، که دایان سکوت کرد.

متعجب نشدم از اینکه فهمیدم، خودش تو کارگاه های چرم دوزی کار می‌کرده!

 

مشخصا این همه موفقیت، مدیون علاقه و استعدادش بوده!

 

شدیدا منتظر ادامه داستان و نقطه اوجش بودم!

 

خیلی منتظرم نذاشت و بعد از رفتن گارسون، همونطور که نگاهش رو به فنجون چایش دوخته بود، ادامه داد:

 

– درسم که تموم شد تصمیم گرفتم کارگاه خودم رو تاسیس کنم.

شدیدا به این شغل علاقه داشتم!

وقتی که چرم رو زیر دستم حس میکردم، غرق در آرامش و خوشی میشدم.

اما خب پس انداز کافی برای راه اندازیش رو نداشتم.

خیلی وقت هم بود که از خانواده جدا شده بودم، پس نمی‌تونستم برای پول پیششون برگردم.

این شد که اولین و آخرین کسی که به ذهنم میرسید، احسان بود!

دورا دور باهم در ارتباط بودیم و از احوال هم خبر داشتیم.

تو لفافه مشکلم رو بهش گفتم که بلافاصله استقبال کرد و گفت روی کارگاهم سرمایه گذاری میکنه.

 

دیگه ادامه نداد و نگاهش رو به چشمام کشوند.

با لبخندی یه وری گفت:

 

_ من اینقدر تو داستان غرق بودم که فراموش کردم چایی هامون سرد شد تابش خانوم!

 

با دستش اشاره ای بهم زد که دوباره نگاهم معطوف دستکش های چرم مشکیش شد.

 

جوری به دستکش هاش حساس شده بوده و ناخداگاه واکنش نشون میدادم، که برای خودمم جای تعجب داشت!

تشکری کرده و فنجونم رو به لبم نزدیک کردم.

 

اینطور که درست و حسابی داشت ماجرا رو از اول تعریف می‌کرد، چراغ های توی ذهنم رو یکی یکی روشن می‌کرد.

 

خیلی دلم می‌خواست دفترچه‌ام همراهم بود، تا بعضی چیزا رو یادداشت کنم؛ اما اینقدر با عجله حاضر شده بودم که، فراموش کرده بودمش!

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233556 6422

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند…
InShot ۲۰۲۳۰۴۱۸ ۱۰۵۰۱۵۱۹۵

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۸ ۱۱۲۶۴۰۲۰۲

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز 3 (1)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۸ ۱۷۴۷۲۵۸۴۲

دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر…
IMG 20230128 233813 8572 scaled

دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۱۵۴۸۴۳۵۵۶

دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت…
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۵۱۴۱۸

دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.8 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x