4 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت81

3
(2)

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

#پارت_81

 

 

 

 

ترسیده به سمت مامانی که نگران از آشپزخونه با هول و ولا خارج شده بود نگاه کردم.

 

با بلند شدن دوباره صدای جیغ، سریع به نفس گفتم:

 

– نفس من باید برم بعدا بهت زنگ میزنم!

 

گوشی رو قطع کرده و با مامان به سمت باغ دویدیم.

 

از پشت حامد میتونستم هیبت دوتا خانوم رو ببینم.

وقتی نزدیک تر شدیم، تونستم خاله و ندا رو تشخیص بدم.

 

اینجا چه خبر بود؟؟

این وقت شب ندا و خاله اومده بودن و سر حامد جیغ جیغ میکردن، از یه سمت هم نفس به من زنگ زد و اونطوری با نگرانی حرف میزد!

 

ندا به سمت حامد حمله کرد و همزمان جیغ دیگه ای کشید.

 

سریع با مامان به سمتش رفتیم تا جلو مشتایی که به سینه حامد میزد رو بگیریم.

 

خاله هم مثل ما از سمت دیگه ندا رو میکشید عقب و ازش می‌خواست آروم باشه.

 

تو این بین حامد برخلاف همه، هیچ عکس العملی به مشتا و جیغای ندا نشون نمیداد!

 

تنها با اخم هایی گره خورده به ندا خیره، نکاه می‌کرد.

وقتی ندا خسته شد و به نفس نفس افتاد، همونجا رو زمین نشست و ناگهان زد زیر گریه.

 

من و مامان از همه جا بی خبر، حیرون به این صحنه خیره مونده بودیم.

 

خاله خم شد و مشغول ماساژ دادن شونه های دخترش شد.

حالا که دقت می‌کردم، هیچ وقت خاله رو اینطوری ندیده بودم!

 

خاله ای که بدون آرایش حتی تا سوپر مارکت سر کوچشون نمی‌رفت، امشب بی آرایش با یه صورت بی روح اومده بود.

 

همه تو بهت اتفاقی ک افتاده بود، بودیم که در با صدای بدی زده شد.

انگار یکی تند تند و بلند به در می‌کوبید!

 

احتمال دادم نفس باشه.

دیگه نرسیدم از حامد بپرسم که اون نگهبان لعنتی امشب کجاست!

 

به سمت در دویده و در رو برای نفسی که اضطراب از سر و روش میبارید، باز کردم.

 

– مامانم اینجاست؟

 

– اره با ندا اینجان.

چه خبره نفس؟ چیشده؟

 

– بیا بهت میگم.

 

با نفس به سمت بقیه پا تند کردیم.

همون لحظه ای که رسیدیم، حامد کمی به سمت ندا متمایل شد و گفت:

 

– اگه بخوای خودم طلاقتو ازش میگیرم!

 

 

تو بهت حرف حامد فرو رفتم.

طلاق ندا رو از وحید میگیره؟؟

مگه چیشده بود؟!

 

بقیه هم مثل من تو بهت بودن.

بدتر از همه ندایی بود که صدای گوشخراش گریه اش قطع شده و با بهت به حامد نگاه می‌کرد.

 

یک‌ دفعه از جا پرید و خواست دو دستی به حامد مشت بکوبه که این بار بالاخره حامد دستاش رو گرفت و مانعش شد.

 

 

– مرتیکه عوضی شوهرمو به خاک سیاه نشوندی حالا میگی ازش طلاق بگیر؟؟

تو چه مرگته؟

مگه وحید بیچاره چه هیزم تری بهت فروخته بود که اینکارو باهاش کردی؟؟؟

بخاطر یه حرف مامان؟

تو اینقدر خاله زنک بودی؟؟

پس کو اون همه مردونگی‌ و جوونمردی که همه ازت میگن؟؟

به ما رسید ته کشید؟!؟!

 

 

از حیرت نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم.

مامان ناباور دستاش رو جلوی دهنش نگه داشته بود و مبهوت به حامد نگاه میکرد.

 

با صدای ریزی پرسید:

 

– حامد چیکار کردی؟

نکنه به حرفی که اون روز زدی عمل کردی؟؟

 

– نه عزیز من نه!

این بچه ست عقلش نمیرسه، خوب و از بد نمی‌فهمه.

تو‌ و خواهرت چرا دل به دلش میدین؟؟

 

ندا اینبار بی صدا گریه می‌کرد و دیگه حتی جوابی به طعنه های حامد نداد.

 

– بریم تو تا من همه چیز رو براتون تعریف کنم.

نصفه شب همه رو بی‌خواب کردیم!

 

کسی با حرفش مخالفتی نکرد و همگی پشت سر حامد به سمت خونه رفتیم.

 

برخلاف بقیه که به سمت مبلا رفتن، به آشپزخونه رفته و یه پارچ آب خنک و لیوان به تعداد برداشتم.

 

برای ندا هم آب قند درست کردم.

درسته تو نیش زخم زدن دست کمی از خاله نداشت، اما تو این حالت دیدنش جیگرم رو خون میکرد!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۲ ۱۸۱۰۳۸۳۶۶

دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
شیطون2

رمان دانشجوهای شیطون 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی…
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…
IMG 20240530 001801 346

دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری 3.1 (37)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی.…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۵۴۸۵۵

دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار 3 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۰۰۲۸۰۵۰۲۰

دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۳۲۳۶۸۷۷

دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری 0 (0)

4 دیدگاه
    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
9 ماه قبل

وای چرا اصل قضیه گفته نشد پس

Aylin
Aylin
9 ماه قبل

چرا پارت ها اینقدر کوتاه شده

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

ندا امروزم نرسید به اینکه چه خبره کشتیمون دختر

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
9 ماه قبل

عالی دستت درد نکنه ندا جون 😘❤️

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x