رمان دهار پارت ۳

0
(0)

 

 

شهرام تکه کاغذی که شماره‌ی بهادر در آن نوشته شده بود را به دست گرفت و از منزل خارج شد، به سمت باجه‌ی تلفنی که ابتدای کوچه بود پاتند کرد، در شیشه‌ای و زرد رنگ را باز کرد و وارد شد، سکه‌ای از جیبش خارج کرد و به شماره نگاه کرد، انگشتش را به سرعت بر دکمه‌ها فشرد، بعد از چند بوق و انتظاری کوتاه صدای بم بهادر در گوشش پیچید:

– بله بفرمایید؟

نفس عمیقی کشید، هنوز هم برای کاری که می‌خواست انجام دهد دودل بود، اما بالاخره تصمیمش را گرفت، سرفه‌ای کرد و گفت:

– شهرامم، زنگ زدم واسه اون موضوع.

– تصمیمت رو گرفتی؟

شهرام چنگی به موهایش زد و با لحنی متاسف گفت:

– بله، قبوله!

بهادر خنده‌ی بلندی کرد.

– خوبه! بالاخره سر عقل اومدی شهرام.

– اما، یک سوال دارم!

– می‌شنوم، بپرس.

– بچه‌ رو برای چی می‌خواید؟

صدای کلافه‌ی بهادر رشته‌ی افکارش را از هم گسیست:

– به تو ربطی نداره! بچه رو هم تا سه روز دیگه تحویل میدی پولت رو هم میدم.

– راستش هنوز مادرش راضی نشده، تا اون رو راضی کنم چند روزی طول می‌کشه، چقدر پول میدی؟!

– زود زنت رو راضی کن من بچه رو لازمش دارم! پول هم همون قدر که با هم توافق کردیم.

– ولی اون قیمتی که شما گفتید که خیلی کمه.

با صدای سرد و خشن بهادر، تمام وجود شهرام غرق در وحشت شد:

– ببین شهرام، اگر عقل داشته باشی اون قیمتی که گفتم رو می‌گیری و میری پی زندگیت، بعدش هم نه من تو رو می‌شناسم نه تو من رو می‌شناسی، وگرنه زنگ می‌زنم به پلیس تحویلت می‌دم بچه‌ رو هم ازت می‌گیرم.

با سخنان بهادر، ترس در بند- بند وجود شهرام رخنه کرد و با ترس نالید، بالاخره خلاف های کوچک و بزرگی در پرونده داشت:

– باشه قبوله، فقط من رو به پلیس تحویل نده! اینجوری آواره میشیم.

– قبوله، عصر روز سه‌شنبه، بچه رو میاری به همون آدرسی که قبلا با هم قرار گذاشته‌ بودیم، عزت زیاد!

و سپس صدای بوق ممتدد تلفن درگوشش پیچید، با صدای تقه‌ای به خودش آمد، به پشت سرش نگاه کرد، مردی منتظر ایستاده بود تا از تلفن عمومی استفاده کند. در شیشه‌ای را باز کرد و از اتاقک خارج شد، تا صبح کلافه در خیابان ها قدم برمی‌داشت و بر خود برای کاری که کرده بود لعنت می‌فرستاد، اما فکر کردن به پولی که قرار بود دستش را بگیرد او را غرق در لذت می‌کرد، تا صبح به این فکر می‌کرد که جواب صبا را چه بدهد؟ نقشه‌هایی برای جواب دادن به سوالات صبا کشیده بود، می‌خواست به همسرش جوابی بدهد که حداقل قبل ازجدا کردن این مادر و فرزند از هم اندکی دلش آرام بگیرد‌.

کلید را در قفل در چرخاند و در را باز کرد، با صدای گرفته‌اش نالید:

– صبا، صبا خانوم، کجایی؟

صدایی از درون اتاقشان به گوش نرسید، ناگهان با فکری که به ذهنش رسید سراسیمه به اتاق رفت، صبا و نوزادشان در اتاق نبودند! با خود اندیشید که حتما صبا برای نجات جان نوزادشان خانه‌ را ترک کرده بود، عصبانیت سر تا سر وجودش را فرا گرفت، از خانه بیرون رفت و به سمت منزل مادرِ صبا حرکت کرد، با خود گفت شاید آنها خبری از صبا داشته باشند یا صبا آنجا باشد، مطمئن بود که زنش عاقل‌تر از آن است که موضوع فروش بچه‌شان را جلوی کسی فاش کند، منزل مادرزنش زیاد با منزلشان فاصله نداشت، دقایقی بعد نفس‌زنان در خانه‌ی جمیله خانم مادر صبا را به صدا در آورد، صدای خواب‌آلود جمیله خانم به گوشش رسید:

– چیه سر آوردی! اومدم صبر کن.

در را باز کرد و گفت:

– تویی مردک بی‌مروّت؟ دخترم رو آواره‌ کردی نامرد، این بود قول‌هایی که قبل از ازدواجتون بهم داده بودی؟ تو نگفتی دخترم رو خوشبخت می‌کنی؟

شهرام با شرمندگی سرش را پایین انداخت، این روز‌ها زیاد طعنه و کنایه می‌شنید، حال مطمئن شده بود که صبا قضیه را به آنها نگفته بود، با شرمندگی گفت:

– شرمنده‌تونم جمیله خانوم، بخدا اوضاعم خوب نیست، قول میدم ترک کنم و یه خونه‌ی خوب بخرم واسه صبا و از اون آلونک بیارمش بیرون، ببخشید صبا بهتون چی گفته؟

جمیله چادرش را درست کرد.

– گفت با هم دعوا کردید اون هم گفته میاد اینجا، دخترم طفلکی شب تا صبح گریه کرد، حتی بچه‌رو دست من هم نمیده، نمی‌دونم دلیلش چیه که بچه رو یک لحظه هم تنها نمیزاره! آخه چی بینتون اتفاق افتاده که حال صبا اینقدر بده؟

شهرام آهی کشید و گفت:

– جمیله خانوم میشه صبا رو ببینم؟ خودم راضیش می‌کنم برگرده خونه.

جمیله زیرلب نالید:

– اگر وضع مالی من خوب بود نمیزاشتم دخترم یه لحظه هم پیش تو بمونه،  ولی من تو خرج خودم موندم نمی‌تونم دخترم رو هم بیارم پیش خودم.

سرش را به آسمان گرفت و نالید:

– آه خدا، یعنی میشه مشکل اینا حل بشه من از دل نگرونی در بیام؟

شهرام همچنان جلوی در ایستاده بود و به حرف‌های تلخ جمیله خانوم گوش می‌داد و برای زندگی قبل از اعتیادش افسوس می‌خورد، افسوس می‌خورد که فریب دوستانِ نابابش را خورد و معتاد شد، همچنان داشت با خود فکر می‌کرد که صدای جمیله خانم رشته‌ی افکارش را از هم گسیست:

– بیا داخل باهاش حرف بزن، یک‌کم دلداریش بده تا نرم بشه، از این به بعد هم ندیدم که اذیتش کنی یا اشکش رو دربیاری!

شهرام چشمی گفت و با شرمندگی وارد منزل شد، حیاطی کوچک اما باصفا داشتند، حوض کوچکی وسط حیاط خودنمایی می‌کرد، کنار حوض چند گلدان شمعدانی گذاشته بودند، از کنار حوض گذشت و وارد هال شد، جمیله هم وارد آشپزخانه‌ی کوچکش شد تا لیوانی چای بریزد، صدای صبا از درون اتاق می‌آمد، گویی با طفلش درد و دل می‌کرد، شهرام پشت دیوار ایستاد و گوش‌هایش را تیز کرد تا بفهمد صبا چه می‌گوید، صبا طفلش را در آغوش گرفته بود و گونه‌اش را نوازش می‌کرد، چشم‌های خیس و صدای گرفته اش دل شهرام را می‌سوزاند.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
127693 473 1

دانلود رمان راز ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۱۵۴۸۴۳۵۵۶

دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت…
IMG 20230127 013520 1292

دانلود رمان درجه دو 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در…
IMG 20240717 160404 360

دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش…
IMG 20230127 013752 8902 scaled

دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره!

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x