رمان آوای نیاز تو پارت 115 - رمان دونی

 

 

سمت در خروجی رفتم‌ که یهو جلوم سودابه سبز شد

یکی از خدمه ای که از وقتی اومده بود اصلا گوش نمی‌داد به حرفام‌ و باعث بی نظمیم‌ شده بود

اخمی کردم که با ابروهای بالا رفته گفت

_عجله داری خانوم خانونا؟! قیافش و نگاه تروخدا نگاه ما این همه سال این جا داریم کار می‌کینم مارو جای اون عدالت سَرخدمه نکردن بعد تورو…

 

 

تکه ای از موهای وِزم‌ و تو دستش گرفت.

موهایی که از صبح با یه کیلیپس‌ بسته بودمشون و حتی یه شونه ام نزده بودمشون!

ادامه داد

_با این سر و وضع شدی سَرخدمه اونم از راه رسیده… خونت رنگی تر یا یه جا دیگت خوشرنگ تر!

 

 

از وقاحت کلامش اخم کردم و سعی کردم جدی باشم

_برو به کارت برس همین حالا!

 

 

نیشخندی زد

_همین مونده بود یه دختر هم سن و سال خودم تازه از راه رسیده اونم با این ریخت و قیافه بهم‌ بگه چیکار کن‌ چیکار نکن برو بزار باد بیاد

 

 

با پایان جملش دستاش و ضربه مانند زد به تخت سینم و چون توقع این حرکت و نداشتم عقب عقب رفتم و پام گیر کرد به پایه مبل و یک دفعه به پهلو زمین افتادم

همون لحظه درد و سوزش بدی پیچید تو پهلوم و جیغی از سر درد زدم و چشمام و بستم ولی صدای ترسیده سودابه به گوشم رسید

_دختره ی لوس چیکار کردم مَگ…

 

یهو ساکت شد که چشمام و با درد باز کردم و دست گذاشتم رو پهلوم و با حس خیسی چشمام گرد شد

با درد خیره شدم به خودم و در کمال تعجب قرمزی خون رو روی لباسم دیدم و اشکم درومد. کم کم همه دورمون جمع شدن و پچ پچ‌ کنان حرف م یزدن اما یک دفعه اون دختره که گلدون و شکسته بود دویید سمتم‌ و با هولو ولا گفت:

_چی شد؟! نکنه تیکه های گلدون؟!

 

سری به معنی آره تکون دادم که لباسم و بالا زد و تیکه های گلدون از زیر لباسم برداشت و تازه نگاهم به زخم روی پهلوم خورد که خیلی افتضاح شده بود و تو این حال صدای سودابه اومد

_بیا زدن گلدون عتیقرم شکوندن آقا فرزان بفهمه

 

 

 

هیچی از‌ سر سوزش و درد نگفتم

دوست داشتم‌ زار زار گریه کنم از شرایطی که بد توش گیر کرده بودم و اتفاق یهویی برام پیش اومد!

یکی از خدمه ها به حرف اومد

_چی میگی سودی زدی پهلو دختر مردم و ناقص کردی اسم گلدون میاری؟

 

 

_به من ربطی نداره اگه گند کاریشو نمی‌زاشت زیر لباسش این جوری نمی…

 

 

هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای داد مردی باعث شد همه کنار برن و سودابم حرفش قطع بشه

_چه خبره این جا چی شده هَمایش راه انداختین؟!

 

نگاهم و به در ورودی کشیده شد

مرد قد کوتاه هیکلی وارد شد و ظاهرش نشون می‌داد جز نگهبانا باید باشه و با دیدن من یه لحظه رنگ از رخش پرید و بعد بدو سمتم اومد و گفت:

_خانوم چیشده حالتون خوبه؟!

 

با خجالت لباس بالا زدم و پایین کشیدم و سری به معنی آره تکون دادم

صدای پچ پچای اطراف باز بلند شد و مرده خواست دست بنداز زیر پام بلندم کنه اما اجازه ندادم

_هیچی نیست می‌بینی که فقط زخمه خودم می‌تونم پاشم

 

 

سری تکون داد و به کمک اون دختره که گلدون و شکسته بود و هنوز اسمش و نمی‌دونستم به سختی و درد ایستادم و رو اولین مبل نشستم که صدای نگهبانه دوباره به گوشم رسید

_چی شد این جوری شد خانوم؟

 

نمی‌دونستم چی‌ بگم

همون لحظم‌ دختری که گلدون شکسته بود جواب داد:

_آقا سیاوش… سودابه هولشون داد خوردن زمین بعد…

 

 

یکم‌ ساکت شد و با من من‌ ادامه داد

_مثل این که تیکه های گلدونی که من شکسته بودم تنشون و بریده چون تیکه های گلدون و گذاشته بودن زیر لباسشون تا کسی نفهمه

به خدا همش تقصیر من بود نه ایشون.. من و اخراج کنین نه ایشون

 

 

مردی که اسمش سیاوش بود نگاه با اخمی به سودابه انداخت

سودابه ای که بی توجه به نگاه سیاوش با نیشخند نگاهم می‌کرد

سیاوش پر اخم جلو صورت سودابه رفت و توپید:

_آقا فرزان پوستت و میکنه که سر خانوم این‌ خونه این بلا رو آوردی خجالت‌ نمی‌شکی!

 

چشمای همه که هیچ چشمای خودمم‌ گرد شد: نگاهم و بهشون دادم‌ که سودابه‌ رنگ باخت

_چ…چی؟ ای..اینا گلد..گلدون شکوندن…بعد پدر من در بیاد؟

 

 

مرده با اخم سمت سودابه رفت و این بار با داد گفت:

_به تو چه زده چیو شکونده خونه خودش بوده به تو چه ربطی داره

 

 

چشمام دیگه گرد تر از این نمی‌شد و از طرفی همه هم کپ کرده بودن

تو سکوت همه بهم نگاه می‌کردن و سودابم یکم مونده بود گریش بگیره که صدای جدی سیاوش بلند شد

_برید به کارتون برسید ببینم… این‌ جا جمع شدید که چی؟! برید که اقا فرزان امروز فردا همتون و از کار بی کار میکنه یالا

 

همه سریع پراکنده شدن جز اون دختره که گلدون و شکسته بود و با تعجب بهم نگاه می‌کرد و خواست بره که دستش و گرفتم و گفتم:

_تو‌ بمون

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x