رمان آوای نیاز تو پارت 179 - رمان دونی

 

 

×××

 

 

آوا*

در اتاقش و آروم باز کردم و با دیدن چهره ی خوابش رو تخت پوفی کشیدم

وارد اتاقش شدم و در و بستم و کلافه غر زدم

_بعد به من میگه چرا این قدر می‌خوابی خودش و نمیگه که

 

روی تختش نشستم و نگاهم به چشمای خوابش دادم که از این زاویه به شدت من و یاد جاوید می‌نداخت و شباهت بینشونو تازه آشکار میکرد ولی خب چه فایده دیگه هیچ پُلی بین من و اون نبود

به قول خودش همه پلای پشت سرمون و خودمون خراب کردیم دیگه راهی برای برگشت نبود!

سری به چپ و راست تکون دادم تا افکارم پر بکشن و خواستم پاشم برم اما با فکر این‌ که اگه الان برم باز خاطرات به جونم میفتن سر جام نشستم و نگاهی به قیاقه خواب فرزان کردم… لبخند شیطانی زدمو تیکه مویی از موهام که دوباره به رنگ‌ مشکی دراورده بودمشون و طاقتم‌ نمیومد یه رنگ دیگه رو موهام باشه و تو دستم گرفتم

مورو سمت بینی فرزان بردم که اخماش تو خواب توهم رفت و تکونی خورد… خنده ی ریزی کردم‌ و دوباره موهام رو به نوک بینیش کشیدم که این بار سرش و تو خواب چرخوند ولی من دست بردار نبودم و یه بار دیگه این کار و کردم و خندم گرفته بود چون هی سرشو جابه جا می‌کرد اما بالخره صدای کلافش باعث شد تو جام بپرم

_آوا..آوا..آواااا

 

پس فهمیده بود منم!

تک خنده ای کردم که چشمای خمار خوابشو باز کرد و با اخم بهم خیره شد… شونه ای انداختم بالا و گفتم:

_هی به من میگی مثل خرس می‌خوابی می‌خوابی خودتو نگاه!

 

 

چند بار پلک زد و لب زد

_من از شمال تا این جا یا کله رانندگی کردم و الان خوابیدم اما تو کلا یا خوابی یا درحال آزار دادن منی

 

_ای بابا چقدر غر میزنی می‌خواستی راننده بیاری؟!

آخه کی مسافرت میره راننده میاره تازه از خداتم باشه من بودم… اگه من نبودم میخواستی بری بشینی اون جا باز بساط قهوه و کتاب و کار این جاتو ببری اونجا که خب چه کاریه همین جا میشستی تو خونت دیگه

 

_تو خونم نشسته بودم تو ول کن نبودی

 

دستم گذاشتم رو لبام

_عه عه نگاش کنا عجب آدمی هستی تو… حالا مگه بهت بد گذشت؟!

 

هیچی‌ نگفت و فقط نگاهم کرد که با یاد مسافرت سه روزمون که ایده من بود تا از اون حال و هوای بدش در بیاد لبخندی زدم

یادمه اولش همش مخالفت میکرد و کارش شده بود بهانه تا نیاد ولی وقتی دیدم حال و حوصله کارم نداره بازم بهش پیله کردم و بهونه دیگه ای نداشت قبول کرد و چقدرم خوب شد که قبول کرد… هر چند اوایلش هیچ کاری نمیکرد اما کم کم یخشو آب کردم و این قدر بهش پیله کردم که آخرسر جلوم کم آورد

چقدر مثل دوتا دوست باهم درد و دل کردیم و چقدر خندیدیم خنده هایی که باور نمیکردم از طرف فرزان باشه اما مسافرت سه روزمون اندازه یه مسافرت یک هفته ای خوش گذشت و خیلی تاثیر داشت… هم رو من اثر داشت هم رو مردی که ظاهرش ففط بیتفاوت بود

لبخند من و که دید لب زد

_به چی میخندی که نیشت بازه؟!

 

_هیچی یاد مسافرتمون افتادم خیلی خوش گذشت جز قسمت طباخیش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل

روزانه دو پارت بنویس نویسنده پلییییز
یا اگرم یه پارت مینویسی طولانیش کن خوب

علوی
علوی
1 سال قبل

حس می‌کنم آوا و فرزان دوستان خیلی خوبی برای هم می‌تونن باشند.
اما دوست با همسر، عشق، همدم خیلی خیلی متفاوته. آوا و جاوید با هم خیلی خیلی خوب بودند.
خدا همه ژیلاها رو از زمین ور داره

kim.ias
kim.ias
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

نه به نظرم اینکه جاوید و اوا از هم جداشدن بهتره
جاوید خودشو و شخصیتشو به اوا نشون داد
اوا فهمید که جاوید نمیتونه واش تکیه گاه باشه و نمیتونه دلش رو به بودن اون خوش کنه

panah
panah
1 سال قبل

اوایل رمان جوری بود که هممون فکر میکردیم جاوید و آوا با هم میمونن و واقعن هم عاشق شده بودن ولی الان دارین با زور به فرزان میچسبونینشون😐😂

فن فرزان
فن فرزان
1 سال قبل
پاسخ به  panah

ولی فرزان خیلی بهتر از جاویده🥺

Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل
پاسخ به  panah

جاوید لیاقت آوا نداشت اخه😂

kim.ias
kim.ias
1 سال قبل
پاسخ به  panah

جاوید عاشق اوا نبود این از تمام حرکاتش مشهود بود
کسی که عاشقه از همه دنیا به خاطر یه لبخند عشقش میگذره ولی جاوید با اینکه دید احوال اوا چقد بابت این سوری بودن ازدواجشون خرابه بازم اعتنایی نکرد و کار خودشو کرد

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x