رمان دل زده پارت 20

2.5
(2)

وارد که شدند مورد استقبال گرم و احوالپرسی های هانا و زنعمویش قرار گرفتند
به خوبی پذیرایی می کردند و البته که مهمان نوازی اما این میان نگاه بی قرار سمیه میانشان می چرخید تا بلکه شخصی به نام آرمین را بجوید اما ارمینش کجا بود ؟
چرا نبود ؟ مگر به بهانه ی دیدن سمیه و آرمین این شام تدارک داده نشده بود ؟
یعنی عشق و احساسش تا به این حد ارزش و اعتبار داشت ؟
سمیه لب هایش را کج کرد ، راست میگویند خیال باطل است هر چه عاشق شدن …
روی زمین با تکیه به پشتی قرمز رنگ نشسته بود کیفش را نزدیک پایش نهاده صدای هانا را در حالی که در آشپزخانه بود شنید
زنعمویش هم گوشه ای نزدیک به سمیه‌ نشسته بود
_ دیگه چخبر سمیه جون حالت خوبه عزیزم ؟ شما که نمیای به ما سر بزنی !

نه که هانا هم یک بند او را به خانه شان دعوت می کرد الان هم جهت چیز دیگری در این مهمانی خانوادگی دعوت شده بود وگرنه این دعوت کردن ها با خلقیات خانواده ی عمویش تناسب نداشت

لبخند مضحک و غمگینی به لب هایش بخشید !

چقدر دلگیر بود ، پس آرمین اندازه ی پشیزی دوستش نداشت و تمام آن دوستت دارم ها ز بند دروغ و کلک بوده است !

در باورش نمی گنجید که آن تب داغ عشق ، خاموش گردد
عجب عشق فانی ! اصلا عشق را در چه معنی می کردن ؟‌ شاید از نظر دنیای امروز دل شکاندن را عشق بود …

دلش شکست ، آمده بود این عشق را به پایان برساند اما با نیامدن آرمین متوجه شد زود تر به پایان رسیده
سمیه چه خوش خیال بود که می‌گفت آرمین پس از جواب منفی اش شکسته و کمرش خمیده خواهد شد

سمیه ی بیچاره دل نگران آرمین بود ، برای آرمین می ترسید و هم اکنون متوجه شد ترس و اضطرابش بی دلیل بوده لبخند تلخی زد نگاهی به آشپزخانه و هانا انداخت
خوشا به حال آنان که نچشیده بودند طعم این عشق بی انصاف را !
_ ممنون خوبم عزیزم !
دستش را مشت کرده روی سرش نهاد و آرنجش را به زانویش تکیه داد و به نقطه ای هر چند نامعلوم خیره شد …
امشب با خودش با قلب شکسته اش وداع کرد !
صدای زنعمویش هم این میان آرامش هر چند نداشته اش را از او سلب نمود چرا نمی گذاشتند راحت باشد ؟ آن از آرمین که یکباره گل عشق در باغچه ی دل او رویاند و بعد ریشه ی گل عشق را ساقط کرد و از ریشه زد …
زنعمویش لب زد : دلمون برات تنگ شده بود عزیز دلم !
لبخند مسخره اش را بیشتر کش داد و لب زد : ممنون ما هم همینطور !
چه دروغ ها سمیه اگر هم دلتنگ می بود دلتنگ آرمین بود نه شخص دیگری …
دلتنگی که سعی می کرد در خلا خفه اش کند و امشب برای مردن این عشق قصد داشت جان فدا کند که دید نیازی نیست گویی احساسش یکطرفه بوده و عشق یک‌طرفه را چه درد عمیق و پر عذابیست !

سرش را به زیر خم کرد صدای مکالمه ی مادرش و زن عمویش را شنید
– هی ! یاد اون روز ها بخیر با سلمان خان و مسلم !
چه شد که دل مادرش هوای آن روز ها را کرد ؟ هر چند دروغ هم نمی گفت آن موقع ها که سایه ی پدرش بود زندگیش بهتر بود
حداقل نام دختر را داشت ، نام زن بودن را یدک نمی کشید ، حداقل می توانست به خود فرصت عاشق شدن ازدواج و بچه دار شدن دهد اما هم اکنون فقط مرگ در خیال خود می پروراند …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

سلام بر نویسندهههه عزیزم اول از همه بسیار خوش حالم که سلامتی تون رو بدست اوردید و امید وارم که دیگر هیچ کاه مریض نشوید دومممم خیلی جایی‌که ادبی و عاشقانه نوشتید رو دوست داشتم و خیلیییی مممنونم از قلم زیبا تون

ثنا
ثنا
1 سال قبل

چه قدر رررررررر با ادبیات قشنگیییی این پارت رو نوشتیییی ، خیلیییی از فن بیان ادبی تون لذت بردم و خوش حالم که حال تون بهتر شده و انشالله همیشه سلامت باشیننن و ممنونم از قلم زیبا تون اون قسمت های ادبی شو خیلی دوستتتتت داشتم

پناه
پناه
1 سال قبل

سلام خوشحالم که حالتون خوب شده
امیدوارم که پارت های بیشتری رو بگذارید 🌹💖
زندگی شاید به ساز تو نرقصه اما از تو عجیب بهترین رقاص روزگار میکنه درست مثله سمیه

پناه
پناه
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

عزیزی💖

Elina
Elina
1 سال قبل

سمیه چه زود داستان سرایی میکنه
آرمین بدبخت🥺

Nahar
Nahar
1 سال قبل

بالاخره انتظار ب پایان رسید😍💫 چرا پارت نمیذاشتی

ساسان جون
ساسان جون
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

چون مرض داشت 😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  ساسان جون
1 سال قبل

چرا چرت پرت میگی
نویسنده مریض بود
الانم خدا رو شکر بهتر شده شروع کرده ب نوشتن

fati
پاسخ به  ساسان جون
1 سال قبل

لطفا درست حرف بزن

neda
neda
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

خوبی مهسا جان.
بهتر شدی،

neda
neda
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

خداروشکر…
ایشالا همیشه تنت سالم باشه عزیزدلم.

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x