11 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 147

4
(2)

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥

 

 

 

 

 

 

چرا نمی‌تونستم هیچ حس خاصی نسبت به این مرد توی سینم پیدا کنم؟!

 

برای موقعیتی که توش بودم طبیعی بود؟!

طبیعی بود که حتی دوست داشتم به همون وضعیت قبل که از بودنش اطلاعی نداشتم، برگردم؟!

 

این وسط فکر دایان هم دائما توی سرم می‌چرخید!

 

حرفایی که اونشب با پدرم رد و بدل کرد به اندازه کافی شوک برانگیز و گیج کننده بود که باید کلی روش وقت میذاشتم و تک به تک حرفاش رو بررسی می‌کردم تا از صحتشون مطمئن بشم.

 

بهش گفت ” دختر تو برای منم ارزشمنده “؟!؟

این بود ارزش من؟!

 

اینکه اینطوری بازیچه دستش بشم و بهم به چشم مهره نگاه کنه ارزشم رو می‌رسوند؟!؟!

 

چقد دیگه من باید از این مرد می‌کشیدم؟!

هر سنگی که برمی‌داشتم، یکی از راز های دایان زیرش بود که طوفان جدیدی توی زندگیم راه می‌انداخت!

 

کی قرار بود راز های این مرد تموم بشه و بتونم کامل بهش اعتماد کنم؟!

 

این دل بی صاحب چرا براش این چیزا مهم نبود و هنوز ساز عاشقی سر میداد؟!

 

دل احمقم کی قرار بود به خودش بیاد؟!

بعد چنتا ضربه دیگه؟!؟!

 

حتی به پدرم حرفی از علاقه نزد و فقط گفت که براش ارزشمندم!

 

البته ممکن بود حرفش بخاطر فروکش کردن عصبانیت پدرم هم بوده باشه و حس واقعیش حتی اینم نباشه!

 

این افکار مثل موریانه داشت مغزم رو می‌خورد و سردردم رو با وجود مسکن های قوی که از صبح خورده بودم و بهبودی نداشت؛ تشدید می‌کرد!

 

کمی روی میز رو جمع و جور کرده و بعد از برداشتن وسایلم از اتاق خارج شدم.

 

از منشی ها چنتا از وکلایی که سر راه دیدم، خداحافظی کرده و به سمت ماشین حرکت کردم.

 

فکر بیهوده دیگه بس بود و وقتش بود با واقعیت تلخی که سرنوشت توی صورتم کوبیده بود، به روش خودش مقابله می‌کردم!

 

بهرحال منم تابش بودم و سختی های کمی رو پشت سر نذاشته بودم که الان بخوام کم بیارم و عقب بکشم!

 

 

 

 

 

 

 

 

ماشین رو توی حیاط خاموش کرده و از همینجا به مامانی که دم در منتظرم بود خیره موندم.

 

از همین فاصله هم نگرانی و تشویش توی صورت و حرکاتش بیداد میکرد.

 

از دست هایی که دائما توی هم می‌پیچوندشون و قلنجشون رو می‌شکست تا پایی که عصبی تکون میداد.

 

میدونستم هرچی هم که بگم نگران نباش، تاثیری روش نداشت و فکر و خیال یه لحظه هم ولش نکرده!

 

از ماشین پیاده شده و به سمتش پا تند کردم.

قبل از هر حرفی، سخت تو آغوشم فشردمش و گفتم:

 

– لباسام تمیزه، پنی از دیروز پیش همسایم بوده!

 

متقابلا اون هم منو تو آغوشش فشرد و گفت:

 

– آفرین دخترم!

اصن بده بره، چیه اون حیوون زبون بسته رو اسیر کردی؟!

 

خنده ای کرده و از آغوشش خارج شدم.

همونطور که دستم رو دور کمرش حلقه می‌کردم و به سمت خونه هدایتش می‌کردم، جواب دادم:

 

– مامان دیگه از احساساتم سو استفاده نکن!

بعد هم من اون بچه رو اسیر نکردم که؛ دارم ازش مراقبت میکنم!

 

از زیر دستم خارج شد و همونطور که جلوتر می‌رفت، غرغر کرد:

 

– تو هنوز خودت نیاز داری یکی مواظبت باشه!

می‌بینم چقدر مراقبت می‌کنی ازش!

همش سر کاری اون بچه رو میسپاری به این و اون.

 

به غرغر های مادرانش خندیدم.

تو همین چند ثانیه دیدنش بهم قوت قلب داده بود و کمی شجاعتم رو برگردونده بود، اما چطور می‌تونستم با این واقعیت تلخ رو به روش کنم و دلخوشی زندگیش رو ازش بگیرم؟!؟!

 

واقعا روا بود تو این سن و سال زندگیش دستخوش همچین جوک مسخره ای بشه؟!

 

واقعا همیشه سرنوشت بازی های بدی برامون درنظر گرفته بود؛ جوری که هیچ وقت نتونی خودت رو خوشبخت یا بدبخت مطلق بدونی!

 

وقتی به اون نقطه می‌رسیدی، چنان طوفانی تو زندگیت راه مینداخت که ندونی از کجا خوردی!

 

هیچ وقت قرار نبود زندگی هیچکس چه با خوشی و چه با غم، جوری مملو بشه که فکر کنه این دیگه ایستگاه آخره!

 

 

«بچه ها یه مشکلی پیش اومده شایدچن روزی پارت نداشتیم ،اومدم جبران میکنم 🥺♥️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (16)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
IMG 20240622 231247 222

دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 5 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
IMG 20230127 015557 9102 scaled

دانلود رمان نقطه کور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۲۰۲۸۳۰۶۸۶

دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
7 ماه قبل

میگم خانم ندا یه کم غیبتت طولانی شده😓انشاالله که مشکل جدی براتون پیش نیومده باشه.🙁به خبر بده که خوبی.😔

SAMA
SAMA
7 ماه قبل

من از دیروز این رمان شروع به خوندن کردم تا الان آخرین پارتم خوندم شانس منه که مشکل پیش اومد باید حسابی تو خماری باشم ؟ 😂😂🤌💔

Zahra nasiri 1386
Zahra nasiri 1386
7 ماه قبل

ایشالا حل بشه مشکلت
امروز پارت نداریم☹️☹️

همتا
همتا
7 ماه قبل

خسته نباشی عزیزم
انشالله که مشکل خاصی نباشه

علوی
علوی
7 ماه قبل

خوبه با یه عالمه تته پته بگه من بابا رو دیدم، بعد مامانش بگه خوب؟ خوب بود؟ حامد هم بگه خاک بر سر این دایان احمق بکنن که بلد نیست ضد تعقیب بزنه! ببین این همه سال ما نذاشتیم آب تو دل این دختر تکون بخوره این مرتیکه نحس همه چیز رو به باد داد. مادره هم بگه پاشو برو یه زنگ بهش بزن بپرس حالا چکار کنیم!؟
اون وقت قیافه تابش دیدنیه

Mobi
Mobi
پاسخ به  علوی
7 ماه قبل

مغز مریض فقط تو بقیه پشمه😂

علوی
علوی
7 ماه قبل

ان‌شاءالله مشکلت هر چی هست به احسن وجه حل بشه

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
7 ماه قبل

انشالله زودی مشکل تون حل بشه ندا بانو ❤️🪷

P:z
P:z
7 ماه قبل

ایشالا مشکلت حل شه نداجونمم
مرسی که همیشه میزاری پارت

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

انشالله مشکلت جدی نباشه و زود رفع بشه😍

خواننده
خواننده
7 ماه قبل

خسته نباشین
اینهمه روز فعال سایت شما بودین چه اشکالی داره چند روز نباشین

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x