10 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 158

3.8
(5)

 

 

 

 

 

 

 

بدون حرف‌ دیگه ای، خداحافظی کرده و تماس رو خاتمه دادیم.

 

کم‌ فکرم درگیر بود، حالا باید به احضاریه دایان هم فکر می‌کردم و براش برنامه ریزی می‌کردم.

 

ممکن بود تو این جلسه پدرزن و وکیلش هم حضور داشته باشن!

 

باید مدارک جدید رو برای این جلسه رو می‌کردم.

اگه همه چیز طبق برنامه ریزی پیش می‌رفت، تاریخ دادگاه اصلیش مشخص میشد و تازه بازی من شروع میشد!

 

باید خودم رو از همین الان برای اون زمان آماده می‌کردم.

 

درسته از دایان عصبی بودم، اما دلیل نمیشد به پرونده گند بزنم!

 

تو همین افکار بودم که با سر و صدای مامان و حامد که از آشپزخونه میومد، به همون سمت حرکت کردم.

 

حامد با پیشبند قرمز سیمین خانوم که دور کمرش بسته بود و جلو گاز مشغول پختن چیزی بود؛ داشت یکی ‌دیگه از خاطرات بامزه دوران سربازیش رو تعریف می‌کرد.

 

حرف ها و حرکاتش باعث قهقه مامان شده بود و این یه دنیا برام با ارزش بود!

 

 

ممنونش بودم که برای عوض کردن حال و هوای مامان، همه کاری می‌کرد.

 

عشقی از این بالاتر هم بود؟!

حامد برخلاف حرف همه، عشقش رو بار ها و بار ها به مامان ثابت کرده بود!

 

با لبخندی وارد آشپزخونه شده و با نشستن پشت میز، به بقیه ماجرایی که داشت با آب و تاب تعریف می‌کرد، گوش دادم.

 

 

 

 

 

 

حینی که می‌خندیدم، رو به مامان کرده و پرسیدم:

 

– این طبیعیه که همه مردا این همه خاطره فقط از دو سال زندگیشون دارن؟!

 

مامان هم با خنده جواب داد:

 

– من که هرچی دیدم همینطور بوده!

حتی کمال….

 

با اورد ناخداگاه اسم بابا میون حرفش، اولین نفری که سکوت کرده و توی شوک رفت، خود مامان بود!

 

خنده روی صورتش خشک شده بود و دهنش به همون فرمی‌ که داشت حرف میزد، باز مونده بود.

 

قبلا هیچ وقت سابقه نداشت که جلو حامد، اسمی از بابا بیاره!

 

حتی پیش من هم خیلی ازش حرف نمی‌زد و یجورایی خاطراتش برای هردومون حدودا فراموش شده بود!

 

احتمالا بخاطر فکر و خیالاییه که از دیشب گریبان گیرشه.

 

نگاه پر اشکش رو به حامدی که همچنان پشت به ما و رو به گاز ایستاده بود، داد و با صدایی لرزون گفت:

 

– متاسفم عزیزم، منظوری نداشتم!

 

وقتی از حامد جوابی نگرفت، حینی که اشکش جاری شده بود؛ از پشت میز بلند شده با گفتن ” واقعا متاسفم ” از آشپزخونه خارج شد.

 

منم بلند شده و به سمت حامدی که نه حرکتی می‌کرد و نه حرفی میزد، رفتم.

 

کنارش که ایستادم تونستم رگ ورم کرده پیشونی و گوش های سرخش رو ببینم!

 

دستش دور کفگیر توی دستش قفل شده و از فشار زیاد، بند های انگشتش سفید شده بود.

 

نمی‌دونستم واقعا چی باید بگم!

دستی به شونش کشیدم که چشماش رو پر حرص بست و روی هم فشرد.

 

از همین فاصله هم می‌تونستم صدای سایش دندون هاش رو روی همدیگه رو بشنوم.

 

حسابی نگرانش بودم‌.

جوری داشت حرص می‌خورد که مطمئن بودم فشارش حسابی رفته بالا.

 

«سلام دخترای قشنگم🤗حال،احوال؟🙋🏻‍♀️

امیدوارم شب یلدای خوبی کنار عزیزاتون داشته باشین،از ته،ته قلبم از خدا براتون بهترینا رو میخام‌ ،و یکی از این بهترینها آرامش از جنس خودشه ‌‌‌‌‌…

خیلی دوستون دارما،یذره 🤏از خیلی بیشتر🤭🧡

شب یلداتون مبارک🌘🍉»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Zhest Akasi zir baran

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۴۳۹۱۱۴

دانلود رمان ستی pdf از پاییز 2 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌»…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۵۲۴۵۵

دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۰۵۳۰۳۳۸۰۹

دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این…
IMG 20230123 230820 033

دانلود رمان با هم در پاریس 5 (1)

10 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز…
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
7 ماه قبل

مرسی ندا جان
امیدوارم آرزوهات بشه خاطره

همتا
همتا
7 ماه قبل

سلام ندا جان
یلدای شما هم مبارک

camellia
camellia
7 ماه قبل

سلام.مرسی خانم ندای عزیز.برای شما هم مبارک باشه.😘❤

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط camellia
P:z
P:z
7 ماه قبل

سلاممم
یلدای شما هم مبارک ننه نداااا،ایشالا همیشه آرامش داشته باشی و سلامت باشییی❤🍉🍉
همچنین یلدای همه ی کسایی که این پیامو میخونن هم تبریک میگم با آرزوی موفقیت برا همتوننن💛🌻

آهو
آهو
7 ماه قبل

مابااین همه محبتت چیکارکنیم ننه جون؟😍 یلدای شماهم مبارک ایشالا هزارتا شب یلداعمرکنی

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

ممنون ندای عزیز یلدای شما هم مبارک امیدوارم کنار خانواده حسابی خوش بگذره بانو جان😍😘

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x