رمان دهار پارت۸

0
(0)

 

شهرام کل مسیر تا کلانتری را در خواب و بیداری به سر میبرد، با چشمان خونین رنگش و حالِ زاری که داشت توجه سربازی که کنارش ایستاده بود به سمتش کشیده شد، رو به شهرام گفت:

-آقا حالت خوبه؟ طوریت شده؟

شهرام که از حالت خود خارج شده بود، باز خنده ای کرد و نالید:

– لی‌لی لی‌لی حوضک، لی‌لی‌ لی‌لی حوضک، لی‌لی میخواست آب بخوره افتاد تو حوضک.

معلوم بود در حال خودش نیست، معتاد هایی که نشسته بودند تماماً خنده شان به هوا رفت، گویی از قید و بند دنیا آزاد بودند و اصلا برایشان مهم نبود که اکنون در چه جایی هستند. پلیس که این حالت را به خوبی می‌فهمید داد زد:

– ساکت، همگی ساکت باشین. مثل اینکه درک نمی‌کنید توی چه شرایطی هستین؟

شهرام به یک دفعه حس کرد تمام محتویات معده‌اش در دهان جولان میدهند، پلیس که متوجه این قضیه شده بود پلاستیکی به طرفش گرفت و شهرام هر آنچه از معده‌اش به دهانش آمده بود را درون کیسه ریخت. سرباز، چینی به بینی‌اش داد، قدمی دورتر ایستاد و نگاهش را به منظره‌ای بیرون انداخت، بالاخره آلودگی هوا و ترافیک هر چه هم که باشد بهتر از نگاه کردن به چندین معتاد خمار و مواد فروشِ خلافکار بود. بالاخره به کلانتری رسیدند، شهرام که دیگر جانی بر تن نداشت پاهای سستش را روی زمین می‌کشاند و به سختی در راهروِ کلانتری راه میرفت، ناگاه بر روی زمین افتاد و لرزش پیاپیِ بدنش نشان از تشنج میداد، از دهانش کف خارج میشد ، سربازی که کنارش ایستاده بود دادی زد و سرگرد از اتاق خود سراسیمه خارج شد، شهرام سریعاً او را به بیمارستان رساندند، مواد مخدر زیادی  مصرف کرده بود که به این حال و روز افتاد، پس از معاینه و کارهای مربوطه سرگردی که به دنبال روند پرونده‌ی پیچیده‌ای از باند های قاچاق بود و حسی به او می‌گفت از طریق شهرام می‌تواند سرنخ‌هایی پیدا کند، چون شهرام در خواب و بیداری چیزهای عجیبی را به زبان می‌آورد و او اتفاقی آنها را شنیده بود، شهرام به هوش آمده بود و سرگرد به همراه دو سرباز به بخش اورژانس رفت تا خودش شخصاً شهرام را به کلانتری ببرد، می‌ترسید شهرام چموشی کند و از دست این دو سرباز بی‌مسئولیت فرار کند، هنوز هم گمان می‌کرد بیهوش شدن شهرام تنها نقشه‌ای برای فرارش بوده است، خودش هم نمی‌دانست اما عجیب به این مرد معتادی که پیش رویش دراز کشیده بود و مدام نام زنی را به زبان می‌آورد مشکوک بود، سرفه ای نمایشی کرد و سربازان را صدا کرد:

– از کنارش جُم نمی‌خوردید!، حواس‌تون رو جمع کنید دست از پا خطا نکنه، من یه صحبتی با پزشکش می‌کنم و برمیگردم!

سربازان که همیشه از خشمِ این سرگرد خشن می‌ترسیدند و از او حساب می‌بردند این بار هم مانند دفعات قبل چشمی زیر لب گفتند.

قبل از اینکه سرگرد قدمی دور شود صدای ملتمس و ندامت‌وار شهرام او را بر جای خود نهاد.

– خواهش می‌کنم، یه لحظه صبر کنید.

سرگرد به سمتش چرخید و نگاه سردش را به چشمان خمار شهرام دوخت. شهرام هم از فرصت استفاده کرد تا توان داشت خود را به مظلومیت زد.

– جناب سروان من از کارهام پشیمونم، میخوام آدم بشم، زنم کنج بیمارستان افتاده، می‌خوام همه‌ی کارهای اشتباهم رو جبران کنم. (دست آزادش را به لباس سرگرد گرفت) دستم به دامنت کمکم کن، کمکم کن برم کمپ، می‌خوام ترک کنم می‌خوام زندگی سالمی داشته باشم.

گویی هیچ یک از حرف‌های شهرام تاثیری بر سرگرد نگذاشت، صورتش را در هم کشید و دست شهرام را از لباسش جدا کرد. با این حرف های ضد و نقیض شهرام بیشتر به او شک کرده بود، با لحنی که سردی از آن بیداد می‌کرد گفت:

– من سرگردم! التماس هات رو نگه دار برای خودت، تو اگر آدم بودی سربازای شب‌گرد با اون حالت توی پارک پیدات نمی‌کردن، فکر نکن خام حرفای بی‌خودت میشم. الان هم سرجات بشین خطایی ازت سر نزنه! میرم صحبتی با دکتر می‌کنم و بعد منتقل میشی به کلانتری.

دوباره راهش را در پیش گرفت اما باز با سخنی که شهرام به زبان آورد سر جایش میخکوب ماند….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
Screenshot ۲۰۲۲ ۰۳ ۳۱ ۲۲ ۴۴ ۲۴

دانلود رمان خلسه 5 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …      
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
دانلود رمان اکو

دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته 4.3 (12)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۵ ۱۴۰۱۳۷۸۷۶

دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی 3.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

نویسندش اینجاست؟
قلمتون خیلی خوبه موضوع داستانم قشنگه مث بقیه داستانا آخرش معلوم نیس ، این رمان اولتونه؟اگه نه میشه رمان های دیگتونم معرفی کنید؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x