رمان آوای نیاز تو پارت 251 - رمان دونی

 

 

 

اخماش رفت توهم‌ و خواست چیزی بگه که با بغض گفتم:

_نمی‌تونم نمی‌تونم بفهم لعنتی

میترسم… اصلا نمیخوام اصلا برام مهم نیست تو چی فکر میکنی

 

بازومو گرفت که سریع خودم و عقب کشیدم و با عجز گفتم:

_نمی‌تونم جاوید

 

مبهوت نگاهم‌ میکرد و انگار نمی‌فهمید چی میگم و آخر سر با مکثی خیره به قیافه ترسیدم گفت:

_اومدیم سونوگرافی و دکتر برای وضعیت بچه چیو نمی‌تونی!؟

 

با شنیدن این جمله با تعجب بهش خیره شدم… یعنی نمی‌تونست این جمله هارو صبح بهم‌ بگه که من این قدر حرص نخورم؟… نفس عمیقی کشیدم که ادامه داد

_اگه منظورت ازمایش اَبووَت اون…

 

با نگاه خیره من حرفش و قطع کرد و با مکث گفت:

_بعدا راجبش حرف می‌زنیم… بیا بریم!

 

دستی رو بازوم کشیدم

_باور کن باور کن پدر این بچه…

 

کلافه پرید وسط حرفم و با تحکم گفت:

_آوا گفــــتم بعدا

 

ساکت شدم که با سر اشاره ای به در مطب کرد و منم با مکث دوباره وارد شدم… خودشم‌ پشت سرم‌ وارد شد و روبه منشی گفت:

_عذر میخوام… می‌تونیم‌ بریم داخل؟

 

_خواهش می‌کنم بفرمایین

 

 

سمت اتاق دکتر رفتم و چند بار در زدم که جاویدم پشت سرم‌ اومد… یعنی می‌خواست بیاد داخل؟

همین که صدای بفرمایین خانمی به گوشم خورد درو باز کردم و وارد شدم… جاویدم‌ پشت سرم وارد شد و فهمیدم اونم کنجکاو برای بچه!

نگاهم و به زن مسنی دادم‌ که با دیدن ما ایستاد و سلامی داد… خانم خوش پوشی که روسری رنگی به سر داشت و موهای بلوندش و مقداری بیرون گذاشته بود و با آرامش رو بهم لبخندی زد… جاویدم سلامی دادم و جلو رفت ولی من همون جا بی حرکت ایستاده بودم و انگار هنوز اطمینان پیدا نکرده بودم به جمله جاوید درباره ی سونوگرافی!

جاوید که مکث من و دید سمتم برگشت و با لبخندی که کاملا ظاهری بود گفت:

_آوا عزیزم بیا دیگه!

 

دکتر که دید تردید دارم با لبخند همون طور که ایستاده بود گفت:

_عزیزم مشکلی پیش اومده!؟

 

نگاهم و با تردید به جاوید دادم که چشماش و محکم باز و بسته کرد

من به اجبار سمتشون قدم برداشتم و آروم طوری که شاید خودم فقط شنیدم گقتم:

_نه مشکلی نیست

 

کنار میز دکتر نشستم، جاویدم‌ روبه روم نشست که با صدای خانم دکتر نگاهم و بهش دادم

_پرونده های پزشک قبلیت و آوردی!؟

 

سری به چپ و راست تکون دادم که ادامه داد

_چند ماهته!؟

 

_شیش

 

ابروهاش پرید بالا

_چرا میخوای پزشکت و عوض کنی تو این ماه عزیزم!؟

 

نگاه عاجزم‌ و دادم جاوید که به جای من پاسخ داد

_راستش خانمم این چند ماه بارداریشون یکم دچار درگیری عواطف شدن یه سری مشکلاتم موجب شد نخوان برن پزشک!… حتی متاسفانه آزمایشات بارداری و اینارم ندادن

 

سری به چپ و راست تکون داد ولی من مغزم شایدم قلبم درگیر کلمه خانممی که‌ از دهنش دروامده بود شده بود… دکتر اخمی کرد و روبهم توپید

_میدونی چه ظلمی در حق اون بچه کردی ایشالا که بچت سالم باشه اما این آزمایشات و این دارو هایی که تجویز میشه به خاطر سالم بودن بیشتر بچتون

 

هیچی نگفتم که چند تا برگه جلوم گذاشت

_اینارو پر کن… بعدش سونوگرافی تا ببینیم بچه دختر یا پسر… دو قلو یا تک قلو!

 

با شنیدن دوقلو یا تک قلو نگاه ترسیدم و دادم‌ به شکمم یعنی ممکن بود دوتا باشن؟

دکتر که انگار فهمید موضوع و خندید و گفت:

_نترس شکمت جمع و جور فکر‌ نکنم دو قلو باشن!

 

نفس عمیقی کشیدم و برگه هارو از رو میز‌ برداشتم‌ و مشغول پر‌ کردنشون شدم‌ اما حرفی که دکتر زد باعث شد نگاهم و به جاوید بدم

_بچه نمی‌خواستین که این طوری این قدر سهل انگاری کردین!؟

 

جاوید خیره شد به من و انگار اونم جوابی نداشت… حقم داشت کلا دو روز بود فهمیده بود داره پدر میشه ولی من حرف حقیقت و روبه دکتر زدم

_نه! بچه نمی‌خواستیم حتی تصمیم داشتم نگهش ندارم اما…

 

نگاهم و به جاوید دادم که خیره خیره نگاهم میکرد و ادامه دادم

_اما حرفای یه دوست باعث شد نظرم‌ و عوض‌ کنم و خوشحالم هستم‌ که نگهش داشتم‌

 

_چه دوست خوبی!

 

لبخندی زدم

_آره ولی میترسم از مادر شدن سخت به نظر میاد

 

لبخند زنان گفت:

_سخت…‌وَ البته که شیرین!

 

سری تکون دادم و دوباره مشغول پر کردن اون فرم شدم و در پایان گذاشتمش رو میز دکتر که نگاه گذرایی بهش کرد و لبخند زنان به سمتی اشاره کرد

_برو آماده شو واسه سونو عزیزم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
1 سال قبل

اها اها بسلامتی ۶پارت در مطب دکترافتادیم همگی خخخ

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
1 سال قبل

ممنون! جمعه، پارت جدید!!

ببین حق داریم برای
حمایت حمایت!!! ✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

سحر
سحر
1 سال قبل

سوپرایزمون کرددی😍😍😍😍

yegan
yegan
1 سال قبل

مرسیی ک امروز پارت گذاشتی..جاویدم ک روز ب روز بهتر میشه ایشالا😂🙂

Asal
Asal
1 سال قبل

پارت و طولانی تر کننننننننن

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x