4 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 143

4
(3)

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥

 

 

 

 

 

چرا ‌با من این کارو کرده بودن؟!

من چه گناهی در حقشون کرده بودم که باید بازیچه ای برای رسیدن به اهدافشون میشدم؟!

 

اینبار بابام بود که به حرف اومد و غرید:

 

– من این همه سال خودمو از دیدن دخترم محروم نکردم که امثال تو و الوندی بخواید ذره ای جیگر گوشم رو تهدید کنین!

فکر کردی از سر دلخوشی زن و بچم رو به امون خدا ول کردم که یه حروم زاده ببردشون تو خونه خودش!

من اینقدر بی غیرتم؟!؟!

 

 

مکثی کرد و سپس دوباره فریاد زد:

 

– مجبور بودم!

فکر کردی آسون بود؟!

فکر کردی من نمی‌خواستم شاهد موفقیت های یدونه دخترم باشم؟!

کفتار هایی که دورم بودن داشتن تهدیدم می‌کردن.

مجبور شدم خونه زندگیمو، زن و بچم رو ول کنم برم کشور غریب که دست هیچ عهد و ناسی بهشون نرسه.

اونوقت تو، توی عوضی پای دخترم رو به این قضایا باز کردی!

 

اینبار دایان هم فریاد کشید:

 

– فکر کردی من از کجا فهمیدم تابش دختر توعه؟!

 

بابام که ساکت شد و جوابی نداد، دایان دوباره فریاد کشید:

 

– احسان و سحر، یک سال پیش فهمیده بودن تابش دختر توعه!

بغیر از این خیلی اطلاعات دیگه هم راجع به خودت و تابش و مادرش داشتن!

می‌خواستن در عوض اون اطلاعات الوندی رو راضی کنن که سحر از من طلاق بگیره و برای همیشه گورشونو از ایران گم کنن!

 

 

از بهت حرفاش نمیدونستم چی بگم!

علاوه بر من، کیا هم با چشمایی گرد شده بهم خیره شده بود.

 

انگار اونم از این حجم از اطلاعات جدید و عجیب گیج و متعجب بود!

 

 

 

 

 

 

چقدر چیز اتفاق افتاده بود که من ازشون بی خبر بودم!

چقدر ساده لوح و احمق بودم که فقط جلو پام رو میدیدم.

 

چقدر خوش باور بودم که فکر می‌کردم اونقدری حواسم به اطراف هست که خودم مراقب خودم باشم و حتی تا جایی که میتونم، از عزیزانم هم مراقبت میکنم.

 

مثل امروز که فکر می‌کردم اگه بیام، خطر کمتری دایان رو تهدید میکنه و اگه اتفاقی افتاد، میتونم کمکش کنم.

 

اما خیال باطل!

من جوری از عزیز ترین هام ضربه خورده بودم که بعید میدونستم که بتونم دوباره سرپا بشم!

 

دایان از یکسال پیش من رو میشناخت و برای ملاقات باهام برنامه ریزی کرده بود!

 

سحر و احسانی که من حتی نمی‌شناختمشون برام نقشه کشیده بودن و میخواستن منو در ازای آزادیشون، تسلیم الوندی کفتار بکنن!

 

و از همه بدتر؛ پدر خودم!

پدر خونی خودم بود که بخاطر کثافط کاری هاش مارو از وجودش محروم کرده بود و بازم با همه محافظه کاری هاش، این همه خطر متوجهمون بود!

 

از کی‌ باید مینالیدم دقیقا؟!

شکایت کی رو به کی باید می‌کردم؟!؟

 

این چه سرنوشت مسخره ای بود که مردای زندگیم منو گرفتارش کرده بودن؟!؟!

 

متوجه نبودم که دارم مثل ابر بهار گریه می‌کنم تا زمانی که کیا اشکای صورتم رو با دستمال پاک کرد.

 

با نگاهی ناراحت و مغموم بهم خیره شده بود و اشک هام رو که به سرعت جایگزین هم میشدن رو، پاک می‌کرد.

 

صدای جر و بحث بابام و دایان همچنان میومد، اما واقعا دیگه متوجه حرفاشون نمیشدم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
5 ماه قبل

خیلی خوبه ولی واقعا کمه

راحیل
راحیل
5 ماه قبل

ندا جونم ایشالله پر پرواز خیالت وسع تر، قلمت پر توان تر، لبت شاد دلت خندون دستمریزاد گلم معرکه ای تو دختر مانا باشی چقد دلم به حالش سوخت طفلی تابش
فقط کاشکی بیشتر می‌شد رمان یه کوچولو میخونی تمام میشه

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط راحیل
خواننده
خواننده
5 ماه قبل

جای تابش بودم منم بازیشون میدادم

....
....
5 ماه قبل

پارت ها خیلی کوتاهه💔💔رمانه داره ارزش خوندنشو از دست میده

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x