3 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 145

4.7
(3)

♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥

 

 

 

 

 

 

 

 

تو تمام نیم ساعتی که منتظر اثر کردن و جذب قرص بودیم، کلمه ای بینمون در و بدل نشد.

 

از کیا بابت این سکوتش ممنون بودم.

اخبار برای اون هم قطعا شوک برانگیز بود، اما کوچک ترین اشاره ای بهش نکرد و منو به حال خودم گذاشت.

 

با هماهنگی وارد اتاق دکتر شدم تا دوباره فشارم رو چک کنه.

 

خداروشکر پایین تر اومده بود و گفت جای نگرانی نداره.

تشکری کرده و از اتاقش خارج شدم.

 

رو به کیا گفتم:

 

– نرمال شده بود، بهتره زودتر بریم.

 

بی حرف از جا بلند شد و به اتفاق به سمت ماشین رفتیم.

دوباره در رو برام باز کرد تا بشینم.

 

یکم بعد ماشین رو جلو ساختمون خونم نگه داشت.

به سمت عقب برگشت و گفت:

 

– مطمئنین تنهایی براتون مشکلی پیش نمیاد؟!

می‌خواید به خونه یکی از دوستاتون ببرمتون؟!

 

لبخند بی جونی زده و جواب دادم:

 

– ممنون کیا، خونه خودم راحت ترم!

خیلی امشب بهت زحمت دادم، سر ماه جبران می‌کنم.

 

اخمی کرد و گفت:

 

– اینطوری نگین خانوم بهم برمی‌خوره.

کار خاصی نکردم، همش وظیفه بوده!

 

دوباره تشکری کرده و از ماشین پیاده شدم.

تا از داخل رفتنم مطمئن نشد به ماشین حرکت نداد.

 

همیشه از این جنتلمن بودنش با وجود سن کمش، غرق لذت میشدم.

 

بی خیال گرفتن پنی شده و به سختی خودم رو به واحدم رسوندم.

 

بیشتر از ظرفیتم امروز اطلاعات دریافت کرده بودم و نیاز به یه ریکاوری جدی و خوب فکر کردن بهش داشتم؛ اما امشب نه!

 

به تختم پناه برده و با همون لباس ها خودم رو روش انداختم.

شقیقه هام از درد و فشار نبض میزد و حالم رو بدتر از چیزی که بود می‌کرد.

 

نمیدونم بالاخره با این حجم از فکر و خیال بالاخره ساعت چند چشمام گرم شد و خوابم برد، اما بالاخره اون شب پر ماجرا به اتمام رسید و فصل جدید با مشکلات جدیدتری رو تو زندگیم رقم زد!

 

 

 

 

 

 

صبح روز بعد با به صدا در اومدن آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.

 

تمام طول شد کابوس روز هایی رو میدیدم که به شدت نبود بابا رو حس می‌کردم و شبایی که بخاطرش با چشمای خیس می‌خوابیدم.

 

خاطراتش تمام طول شب دست از سرم برنداشت و یکی از بدترین خواب های عمرم رو برام رقم زده بود.

 

با کرختی از جا بلند شده و به سمت حموم رفتم تا بلکه با دوش مختصری، این کسالت رو از خودم دور کنم.

 

زودتر از ساعت مقرر، با فلاسک کوچک پر از قهوه‌ام به دفتر رسیده و در رو باز کردم.

 

بغیر از منشی ها هنوز هیچ کدوم از وکلا نیومده بودن و سکوت آرامش بخشی تو کل ساختمون حاکم بود.

 

به همشون سلام کرده و رو به مژگان گفتم:

 

– خانوم رستمی امروز اگه کسی قرار ملاقات داره کنسل کنید و زودترین نوبت رو براشون بذارید.

حدالامکان کسی رو هم به دفترم راه ندید!

 

با اینکه مشخص بود برای دونستن علت کارم دل تو دلش نیست، اما با نگاهی به صورت گرفتم فهمید وقت مناسبی برای کنجکاوی های همیشگیش نیست!

 

” چشمی ” گفت و به سرعت به پشت مانیتور رفت تا برنامه امروز رو چک کنه.

 

دیگه معطل نکرده، وارد دفتر شده و با خیال راحت قفلش کردم.

 

برای تمرکز بهتر مجبور بودم فعلا بی‌خیال بقیه پرونده ها بشم و تمام حواسم رو برای مشکل پیش اومده بذارم!

 

با زنده بودن بابا، مامان حسابی دچار بحران میشد!

از همه مهم تر هم موضوع ازدواجش با حامد بود!

 

زندگی آروم شیرین هردوشون که بعد از مدت ها بهش رسیده بودن، قرار بود حسابی دستخوش تغییر و مشکل بشه!

 

نمیدونستم می‌تونستن این موضوع رو هضم کنن یا قرار بود اتفاقات بدتری بیوفته!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

ندا جان من یادم نیست مگه تابش ومامانش نمیدونستن باباش زندست

همتا
همتا
5 ماه قبل

من که حس میکنم مامانش اصلا میدونه باباعه زنده هستش
فقط دوس ندارم حامد تو این قضایا نقشی داشته باشه

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x