رمان دل زده پارت 10

1.5
(2)

در‌ ماشین بود و به سوی خانه حرکت می کرد و از طرفی دل ضعفه ی شدیدی داشت و گرسنه اش بود که صدای زنگ موبایل آیفونش را شنید
با عجله موبایلش را از کیف چرم مشکی اش در آورده به نام روی صفحه نگریست !
نام مامان سیمین روی صفحه ی موبایل آمده قسمتی از خیابان ماشین را متوقف کرد ، دکمه ی سبز اتصال را آرام فشرده صدای مادرش در گوشش پیچید : سلام پیام
_ سلام مامان خوبی ؟ خوش میگذره ؟
صدای سیمین را شنید : خوبم ممنون ، پیام جان مامان چند دقیقه ی پیش شهین خانم باهام تماس گرفت
ضربان قلبش روی دو هزار رفته هراسان پرسید : خب ؟
صدای سیمین آمد : گفت جوابشون منفیه هر چند منم جوابشو دادم ، خانوادگی خیال کردن زیادی تحفن
مادرش یک بند وراجی می کرد و می‌گفت از ارزش و لیاقت های تو کم نخواهد گشت و آنها در حدی نیستند به ما پاسخ منفی دهند و فلان ….
اما این میان پیام هیچکدام از حرف های مادرش را نمی شنید و فقط شاهد ضربان روی هزار قلبش و قلب شکسته اش بود
مگر عاشقانه و دیوانه وار آتوسا را دوست نداشت ؟
مگر با صراحت و صادقانه به او ابراز علاقه نکرد ؟
مگر نگفته بود تو که زنم شی از خیلی از دل خوشی ها و تفریحاتم دست می کشم
مگر قول نداده بود که اگر جواب مثبت دهد از دختر بازی دست بردارد
مگر نگفته بود اگر برای من شی تمام ثروت و عشقم را به پایت خواهم ریخت و حال آتوسا گفته بود نه ؟
در پیام عاشق چه عیب و نقصی دیده بود که پاسخ منفی سر داده بود ؟
با خشم و بدون حرف تلفنش را قطع کرد و با عصبانیتی که دستانش را می لرزاند به سمت آرایشگاهی که آتوسا داشت حرکت کرد
باید از او می پرسید به چه دلیل او را رد کرده است ؟ نباید می گذاشت عشقش احساس یک طرف اش به راحتی لگد زده شود
با سرعتی تند در خیابان رانندگی می کرد و فحش های آبدار و رانندگان معترض دیگر را هم بی اهمیت به گوش می گرفت
تند به سمت آرایشگاه رانده مقابل آرایشگاه آتوسا ماشین را پارک کرد و عصبی از در ماشین بیرون زد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
kiana_y
1 سال قبل

بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟؟ دست نویسنده های رمان دلارای، گلاویژ و غیره رو هم از پشت بستی این چی بود؟؟؟؟ نمیدونم شماها چرا مثل نمنم بارون پارت میدید؟ هرچیم که اعتراض میکنیم انگار به گوش الاغ یاسین میخونیم. به خدا من نوه دار میشم ولی رمانای شما تموم نمیشن میترسم پارتا اینقدر کوتاه باشه که نوه و نتیجه هام بیان واسم رمانارو بخونن. به خدا اینجوری که شما رمان مینویسین هِرودوت کتاب نمینوشت.

asma
1 سال قبل

سلام خوبی نویسنده جان من متوجه داستان نمیشم اخه هرپارتی یه موضوع هست اگه میشه یه توضیحی به من بدیدممنون دار میشم؟؟!!!!!!!

asma
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

مرسی مهسا جان عالی 😍😘

asma
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

مرسی مهسا جون عالی😘😍

مهسا
1 سال قبل

اوه اوه 😳
عالی بود نویسنده جون👌🏻♥️

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x