رمان دل زده پارت 13

1
(1)

در حال نوشیدن چای به چهره ی چروکیده و پیر مادرش نگریست و در پس نگاه مهربان او قیافه ی هانا را مشاهده کرد ، با تمام بد خلقی های ذاتی اش دلتنگ این دو موجود دوست داشتنی بود و دوست داشتنی تر از این دو ، دخترکی چشم عسلی بود به نام سمیه
دختری که قلب آرمین به او تعلق داشت
صدای متعجب هانا که روی زمین و کمی آن طرف تر نشسته بود را شنید : داداش چرا خبر ندادی میای ؟
دلش نمی خواست در این باره بحث کند چرا که به خوبی می دانست دلیل حضورش به یکباره و بدون هماهنگی دلتنگی بود که به قلبش هجوم آورده بود و به او غلبه کرده بود تا بیاید و اندکی و شاید هفته ای اینجا بماند تا فرصت دیدار پیدا کند تا چشمان عسلی سمیه اش را ببیند آن صدای ظریف دخترانه را آهنگین بشنود و کمی از تماشای گل رز قرمز این عشق لذت ببرد
دوست نداشت که در مقابل خواهر و مادرش دست به افشاگری بزند و در کمال رک بودن دلیل حضورش را دلتنگی برای عشقش فرا بخواند مایل بود طور دیگری دلیل حضورش را بیان کند
چای را در دست گرفته به چهره ی هانا نگریست
_ لزومی نبود خبر بدم ! اومدم حال و هوایی عوض کنم
دلیلش در نزد هانا قانع کننده نبود چرا که هانا به خوبی برادر مغرور و عاشق خود را می شناخت و حدس می زد این آمدن ناگهانی منشأ از دلتنگی عشقی دنبال دارد که آرمین قصد رسوایی از آن ندارد و پنهان می کند
لبخندی عریض لب های هانا را شکل داده صدای قربان صدقه های مادرش در گوشش پیچید
جان و تن و روح فدای پسر جوانش می کرد و هر بار با تماشای صورت لاغر پسرش قلبش‌ دچار عذاب میشد
این میان آرمین در ظاهر خونسرد برخورد می کرد و در درون دلش دیوانه وار شوق دیدار سمیه را داشت و برای دیدن آن دو چشم عسل رنگ ثانیه ها را به شمارش می گرفت
علاقه مند بود عکس العمل سمیه را نسبت به حضورش و آمدنش آن هم بدون هماهنگی بداند
میخواست هر چه زود تر سمیه اش را ببیند و آتش این دلتنگی را با دیدار روی او خاکستر کند
چای را کامل نوشیده تشکری نثار مادرش کرد از جا برخاست ، راغب بود تا ساعتی را در رختخواب بخوابد و کمی رفع خستگی کند چرا که در این مدت عذاب و خستگی های زیادی بر او متحمل شده بود که علاوه بر خمیدن کمرش روحش را هم آزرده بود
صدای دل نگران و پر محبت مادرش آمد : کجا پسرم ؟ وایسا ناهار بیارم برات
در تقابل اصرار های مکرر مادرش کلافه و سر تق نه ممنون می‌گفت
حوصله ی غذا خوردن نداشت بیشتر در تمنای خوابیدن بود

دلش میخواست کمی خستگی در کند
مادرش را به زور متقاعد کرده راه اتاق را در پیش گرفت
پتویی گلدار روی خودش زده روی زمین دراز کش شد
پتو را به دور خود پیچانده به طرز غیر اراده ای مشغول شد ، مشغول به ترسیم و تجسم دوباره ی آن صورت زیبا و چشمان عسلی
روز های قدیمشان برایش نقش بستند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی تام
بی تام
1 سال قبل

ی چن بار دیگه چشمان عسلی رو مبگفتی تعارف نکن ها

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x